خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی حلقه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.
قسمت ۵۱ سریال ترکی حلقه
کان به انبار میره که آدم بهش میگه جهانگیر اصلا حالش خوب نیست، نورتن خانمو اخراج کرده، خدمتکارها میگن با آقا ایلهان خیلی بد دعوا کرده از خونه رفته کلا! جهانگیر به اونجا میاد که کان میپرسه با مژده دعوات شده؟ او میگه نه ولی خوبم نیستیم خوب میشم و میره. گولای با ایلهان دعوا میکنه و میگه جهانگیر رفته تو داری میری پیش کسایی که این بلارو سرمون آوردن؟ ایلهان میگه این شغل منه مگه دشمنتم اینجوری میگی؟ گولای میگه اگه جهانگیر برنگرده آره دشمنم میشی! همگی به سوله ای میرن که چاتای گفته برن اونجا روح میاد و کان با دیدنش یاد عکسی میوفته که جمال بهش نشون داده بود. وکیل و چاتای بهشون میگن که برای همتون یه کیف میاد که باید سر ساعت و مکانی که بهتون گفته میشه بیاورید به روح تحویل بدین جهانگیر میگه توش چیه؟ وکیل میگه به توش کاری نداشته باشید جهانگیر عصبی میشه و میگه اگه قرار نیست توشو بدونیم چیه خوب چرا ما ببریم بدین به پیک! وکیل و چاتای میگن کاری که بهتون گفته میشه را باید انجام بدین جهانگیر از اونجا میره که کان هم پشت سرش میره و وکیل میگه حالا میتونین برین.
چاتای و وکیل با روح به ماشین برمیگردن که رئیسشون میگه پسر ایلهان جهانگیر چرا دعوا میکرد؟ وکیل میگه چیزی نیست مشکل خانوادگیه فکر کنم او میگه مشکل خانوادگی نباید تو کار بیاد باعث حذف دستشون میشه مگه نه روح؟ روح لبخند میزنه. ایلهان سعی میکنه با جهانگیر حرف بزنه که او بدون اعتنا کردن بهش از اونجا میره. کان پیش جمال و بهار میره و میگه روحو دیدم و درباره کاری که باید بکنن میگه بهشون بهار میگه میتونیم به جرم کشتن بی دماغ روحو دستگیر کنیم و ازش بازجویی کنیم جمال میگه همین کارو میکنیم. جهانگیر سر قرار با مژده رفته و او ازش میپرسه که چیشده؟ چرا اینجوری شده جهانگیر چیزی نمیگه و در آخر بهش میگه احتیاج به فضا دارم و از اونجا میره. کیف ها به دست همه میرسه کان همان موقع ساعت و زمانو برای بهار میفرسته. همگی راه میوفتن و میرن به محل قرار. حمیرا با وکیل هارچ قرار گذاشته و میگه چخبره؟ او میگه که باید دیدارمونو یه مدت متوقف کنیم چون همه زیر ذربین هستن. حمیرا اونجا میفهمه که نقشه ای این وسط هست برای فهمیدن جاسوس که بلافاصله به جمال خبر میده.
همه به کسی که محل قرار رفته کیفو تحویل میدن جمال میخواد با آدماش بره جلو که همان موقع پیام حمیرارو میخونه و میگه ماموریت لغو شد بریم. همزمان بهار با گروهش میره جلو برای آلتان و بهش میگه کیفو بزاره رو زمین آنها فکر میکنن آلتان جاسوس بوده و اونو میکشن بهار جا میخوره. بعد از اتمام ماموریت کان میره پیش جمال و میگه ماجرا چیه؟ اونا بهش میگن واسه چی نرفتن جلو کان میگه از کجا فهمیدی؟ نفوذی دیگه ای داری جز من؟ جمال میگه نه طبق تجربه ام فهمیدم تله ست. وکیل هارچ و چاتای با روح در حال حرف زدنن که رئیسشون میره پیششون و به خاطر جاسوس بودن آلتان و اینکه چاتای آورده بودتش پیش خودش چاونو از رئیس حلقه کوچیک برکنار میکنه و میگه یه مدت استراحت کن وکیل هارچ به کارها برسه. چاتای عصبی میشه و وکیل جا میخوره. موقع رفتنش به خیاط میگه شنیدم به همه گفتی منو کشتی با دستای خودت! خیاط به رئیس اونا میگه من تورو سالهای پیش تو قلب خودم کشتم و دفن کردم بابا! همگی شوکه میشن….