خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۵۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۵۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۵۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

دادگاه برقی و دفنه شروع میشه و چولپان اجه را با خودش پیش مرجان میبره تا از هیاهو دور بمونه. آزرا شروع میکنه به دفاع کردن از حق برقی و میگه شما این دفتر ملاحظه کنید برقی تو این دفتر هر روز از اجه و خاطراتشون نوشته تا به مادرش یعنی دفنه بده تا اونم از لحظه به لحظه بزرگ شدن بچه اش باخبر بشه. سرگن از دفنه دفاع میکنه و میگه برقی نمیتونه زندگی خوبی واسه اجه درست کنه در حالیکه دفنه مادرش به راحتی میتونه بهترین زندگیو واسش بسازه. اجه به مرجان میگه میخوام برم بابامو ببینم مرجان میگه به یه بهونه ای از اینجا برو بیرون اجه میگه خودمو سری قبل زدم به مریضی دیگه باور نمیکنن، مرجان میگه خوب بگو جیش دارم چولپان میگه ببینم در گوش همدیگه چی پچ پچ میکردین؟ اجه میگه میخوام برم پیش بابام تو دادگاه! چولپان به خودش میاد و میگه شایدم خیلی بد نباشه تورو ببینن شاید تو رای تاثیری گذاشت! چولپان به اجه میگه تا باهم به سرویس بهداشتی برن آنجا چولپان سر مسئول را گرم میکند تا ‌اجه از اونجا فرار کنه و به دادگاه پیش پدرش برود. اجه وارد دادگاه میشه و میگه توروخدا منو از بابام دور نکنید! همه چیز تقصیر من بود من خواستم فرار کنیم نقشه فرار کار من بود تازه بابام داشت منو برمیگردوند به بهزیستی که پلیس ها گرفتنش بابای من خیلی خوبه! برقی میگه اجه دروغ نگو تو هر شرایطی نباید دروغ بگی کار خیلی زشتیه! اجه با گریه میگه پس چرا اون بهمون دروغ گفت؟ بهمون گفت میخوان بیان منو ببرن و ازت خواست با تمام قدرت بهشون حمله کنی! و شروع میکنه به گریه کردن و میگه منو انداخت بهزیستی و از تو دورم کرد! دفنه تحت تاثیر قرار میگیره سپس از اونجا قاضی میگه بیرون ببرنش که چولپان میاد و عذرخواهی میکنه و میگه ببخشید نمیدونم چجوری فرار کرد اومد اینجا!

سرگن میگه درسته احساسات تمام افراد سالن را درگیر خودش کرد اما آینده اون دختر فقط با احساسات درست و تامین نمیشه! درسته اجه با برقی پدرش رشد میکنه و بزرگ میشه اما باز هم برقی از دخترش عقبتره! قاضی میخواد حکم را بدهد که سرگن میگه من اجازه صحبت کردن میخوام شاید روی نتیجه پرونده تاثیر بزاره سپس میگه من و موکلم تصمیم گرفتیم تا به حضانت مشترک راضی بشیم همگی خوشحال میشن و قاضی حکم حضانت مشترک را صادر میکنه. سرگن وقتی از دادگاه بیرون میاد به برقی میگه تو پدر خیلی خوبی هستی. اجه پدرشو صدا میزنه و در آغوشش میره و میگه چیشد بابا؟ نتیجه چیشد؟ برقی میگه همه بردیم اجه میگه یعنی چی؟ سرگن میگه یعنی هنوز هم با پدرت زندگی میکنی اجه خوشحال میشه و پرشو در آغوش میگیره و سرگن میگه البته بعضی وقتا باید بری پیش مادرت. سرگن چشمش به مرجان میوفته و میگه تو اینجا چیکار میکنی خبرم؟ مرجان میگه از مدرسه فرار کردم مامان اومد پیدام کرد بعدشم با خودش آورد اینجا سرگن با کلافگی میگه پس چرا من خبر ندارم؟ آزرا میگه اگه تلفنتو جواب میدادی میفهمیدی س کن میگه میتونستی پیام بدی! سپس بهش میگه حساب این کارتو پس میگیرم سپس به مرجان میگه بعدا درباره فرار از مدرسه حرف میزنیم و میره. وقتی از دادگاه بیرون میاد تلفنش زنگ میخوره و میگه بازم تویی؟ چی میخوای از جونم؟ اجه برای تشکر کردن قلک شیشه ایش را به آرمان میده او اول قبول نمیکنه اما بعد به عنوان یادگاری قبول میکنن. همگی به طرف دفتر راهی میشن و اونجا آرمان به خاطر موفقیت بعدیشان برای همه سخنرانی میکنه و شیشه سکه ها را بهشون نشون میده و میگه میخوام بزارم تو قفسه تعدادشو هم میدونم کسی ازش کش نره! همگی میخندن.

بورا پیششون میره و از این رفتارهای اونا خنده اش میگیره سپس بهشون میگه تا ۱۵ دقیقه دیگه تو اتاق جلسه باشین تا درباره موضوع مهمی صحبت کنیم. صنم از راه میرسه و وقتی میبینه همه جمع شدن به دنیز میگه حتما تو دادگاه برنده شدیم که داشتن سخنرانی میکردن آزرا بهش میگه فعلا اینارو بزار کنار بیا تا بریم اتاق جلسه. بورا به همشون برگه ای میده و میگه امضاء کنین تا من مدیرتان بشم و حق تصمیم هم با منه! آزرا میگه اونوقت چرا باید همچین کاری کنیم؟ بورا میگه چون به نفعتونه سپس برگه ها را میگه بخونن آنها با خواندنش یاد کلکی میوفتن که باهاش سرهان را گول زده بودن! سپس بورا میگه بلاخره از آنجایی که آرمان خان همچین کاری کرده بهتره که امضاء کنین وگرنه یا باید خسارتشو میدادی یا به جرم کلاهبرداری می افتادی زندان و اینجا درش بسته می شد. سپس شروع میکنه به رای گیری ولی هیچ کدوم از اونا به یه نفر دیگه حتی رای نمیدن سپس ناچارا امضاء میکنن. بورا میگه خوب من تنهایی نمیتونم از مدیریت اینجا بربیام به خاطر همین برای مدیریت این هولدینگ به یه دستیار یا یک رئیس جدید دیگه هم احتیاج دارم سپس چولپان را صدا میزنه و در آخر میگه شوخی کردم فکر میکنین رئیس دوم این هولدینگ کیه؟ سپس در اتاق باز میشه و بورا میگه سرگن گونای. همگی با چهره ای تعجب کرده بهش چشم دوختن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا