خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی یاقوت کبود + تصویر
در این مطلب از بخش فرهنگ و هنر در سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی یاقوت کبود را برایتان قرار داده ایم با ما همراه باشید. سریال ترکی یاقوت کبود (Safir) با بازی ایلهان شن و اوزگه یاعیز جدیدترین سریال شبکه ATV ترکیه است. سمیح باعجی کارگردانی این سریال را برعهده دارد. این سریال ترکی از سریالهای جدید ۲۰۲۳ در ژانر عاشقانه و خانوادگی است. سمیه باغچی کارگردانی سریال را بر عهده دارد. این سریال به داستان ناپدید شدن خانواده گولسوی در جادههای خطرناک پر از آزمونهای شور، اشتیاق، انتقام و قلدری میپردازد که یک شبه تغییر میکند.ایهان شن، اوزگه یاعیز، بوراک برکای آکگول، ایپک توزجواوغلو و… از بازیگران سریال یاقوت کبود هستند. آتش گولسوی با بازی ایلهان، فرایه ییلماز با بازی اوزگه، یامان گولسوی با بازی بوراک نیز کاراکترهای اصلی سریال میباشند.
قسمت ۵۳ سریال ترکی یاقوت کبود
۳تا برادر میرن به شرکت که بهشون خبر میدن آقا عمر اومدن. آتش ازش میپرسه واسه چی اومدی؟ عمر میگه بی تربیت این چه طرز حرف زدنه اومدم سر کارم! او بهشون خبر میده که دوباره مدیریت کارخانه را به دست گرفتم و میخوام که بهم گزارش بدین! همان موقع از امور مالی میان و عمر را به عنوان مدیر کارخانه با خودش میبره. وورال با باده به قبرستان میره، باده با دیدن اسم های روی سنگ قبر گریه میکنه و اونجا میشینه وورال میگه نمیخواستم اصلا بیارمت اینجا ولی مجبور شدم سپس بهش میگه بعد از قتل پدر و مادرت تورو بردم پیش خودم چون مثل دختر خودم بودی و هرچی گشتم دنبال قاتلشون چیزی پیدا نکردم او میگه پس چرا عکس اون قاتل اجاره ای تو اون پاکت بود! وورال میگه چون ازش خواستم پیداش کنه اما موفق نشدم تنها چیزی که توش موفق نبودم همین موضوع بود. یامان با آلینا رفته به بیمارستان و از دکتر جواب آزمایشو میپرسه که او میگه مبارکه شما باردارین و بچه دو هفتشه یامان میگه عجیبه من پدرش نیستم آزمایش دی ان ای میخوام دکتر میگه باشه ولی باید حداقل ۳ ماهش بشه یامان کلافه میشه. آتش به دادستانی رفته تا ببینه اوضاع چجوریه و به گونش زنگ میزنه تا بیاد و بهش مشاوره بده که باید چیکار کنه که عمر را نجات بده. فرایه با استادش آتلیه شونو افتتاح میکنن که آلینا به اونجا میاد و وقتی فرایه و یامان را باهم میبینه سریع به او میگه که حامله ست و عکس سونوگرافی را بهش نشون میده که فرایه بهم میریزه.
یامان با آلینا دعوا میکنه که چرا دست از سرش برنمیداره اون هیچوقت اونو نمیخواسته و نمیخواد و ازدواجش به خاطر تهدید مادرش بوده استاد فرایه میاد و ازشون میخواد برن بیرون و از فرایه هم گلگی میکنه که چرا مسائل خانوادگیشو کشیده به اونجا. باده که حرف های وورال را باور نکرده میره پیش هالیت و بهش انگشترشو میده که تو اون پاکت بوده و ازش میخواد تا وورال را بکشه. فرایه میخواد بره خونه اش که میبینه بورا اونجاست و از دستش فرار میکنه و به آتش زنگ میزنه تا بهش کمک کنه. او به اونجا میاد و فرایه را میبره له خانه اش که میبینه یامان جلوی در منتظرشه و وقتی اونارو باهم میبینه اول بهم میریزه که فرایه واسش توضیح میده. باده وقتی به خانه میره وورال بهش میگه که میدونستم باور نکردی! سپس بهش میگه که هالیت پدر و مادرتو کشته باده بغلش میکنه و ازش معذرت خواهی میکنه و میگه که اشتباه بزرگی کردم من به هالیت گفتم بکشتت و شب میاد! وورال میگه عیب نداره من از خودم محافظت میکنم نگران نباش. شب هالیت میاد و میخواد وورال را بکشه که دست راست وورال هالیتو میکشه باده به خودش میگه به درک واضل شدی سپس حرف های گونش و وورال را با هم تطابق میده و میفهمه که وورال هم دروغ گفته بهش و میگه یکیم پیدا میشه تورو بکشه. آتش میره به خانه گونش و درباره پدرش که وورال هست باهاش حرف میزنه او شوکه میشه. یامان و فرایه باهم در حال حرف زدنن که آلینا و جمیله به اونجا میرن و فرایه را تهدید میکنن که اگه نزدیک یامان بشه آبرو واسش نمیزارن تو اون شهر….