خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.
قسمت ۵۴ سریال ترکی زندگی شاهانه من
شبنم با مسعود حرف میزنن و درباره نقشه جدیدش بهش میگه. نیلگون با آرزو حرف میزنه و ازش میخواد الیف دخترشو که تو کار پزشکیه بفرسته استانبول چون میخواد او با مسعودو آشنا کنه. شبنم میره به شرکت که آیسل میره پیشش و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ او میگه اومدم ببینم کارها چجوری پیش میره آیسل میگه میدونم اینا زیر سر توعه و احمد انجام داده شبنم ولی زیر بار نمیره و میگه کار من نیست. او با احمد تو شرکت پنهانی حرف میزنن و احمد میگه دمیر گفت بهت سلام برسونم و بگم که میدونستم کار تو بوده ولی چیزی نگفتم شبنم میگه اون نمیدونه برای رسیدن به این شرکت باید از منم عبور کنه. آیسل به اونور زنگ میزنه و میگه که کار احمد بوده اونم حتما زیر سر شبنمه اما اونور میگه کار شبنم نمیتونه باشه. شبنم میره به زندان ملاقات اونور و بغلش میکنه و میگه یکسری وسیله آوردم واست دنبال کاراتم افتادن انگاری کار احمد بوده اونم با دمیر همدسته و سعی میکنه میونه اش را با آیسل خراب کنه و میگه آیسل مشکلی نداره با بودنت اینجا دمیر را داره میبره بالاسر شرکت من به خاطر بچه هام ازت نمیتونم بگذرم ولی مادرت دمیرو پیدا کرده.
از طرفی دمیر هم آیسل را پر میکنه و میگه اونور با برگشتنش پیش شبنم همه چیزو خراب کرده. نیلگون آرزو را به شرکت پیش مسعود برده و درباره الیف باهاش حرف میزنه شبنم میره پیش دیدم و درباره دمیر میپرسه که او میگه چیزی بین ما نیست خیالت راحت دمیر هم به اونجا میاد تا با شبنم حرف بزنه آنها بعد از صحبت کردن شبنم بهش میگه اونور میخواد تمام اختیارات شرکتو بسپاره به من برو اینو به مادرت هم بگو که در جریان باشه در ضمن باید حواست به دوستم باشه. دمیر میره پیش دیدم و بهش میگه که از شبنم فاصله بگیره دمیر میره خونه و به آیسل حرف های شبنمو میگه او باور نمیکنه از طرفی مسعود رفته دم در خانه شبنم و میبرتش خونه کناری که بهش میگه اینجارو خریده شبنم حسابی خوشحال میشه مادرش میاد و ازش میخواد تا از مسعود دور باشه شبنم میگه برو پیش بچه ها و کاری نداشته باش….