خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.
خلاصه داستان سریال ترکی روزگاری در چکوروا
داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.
این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….
قسمت ۵۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
صبح سر میز صبحانه، هونکار منتظر آمدن ثانیه است تا صبحانه حامینه را بدهد، اما ثانیه هنوز نیامده است. هونکار نسبت به رفتارهای ثانیه مشکوک است و فکر میکند که به گولتن مرتبط باشد. ثانیه در دستشویی است و متوجه شده که حامله نبوده است. او نشسته و گریه میکند. سپس بیرون آمده و چیزی به روی خودش نمی آورد و به کارها رسیدگی میکند. شرمین به خانه هونکار آمده و وقتی متوجه می شود که زلخیا در حال خیاطی برای دمیر است، به او طعنه می زند. صباح الدین دوربینی را که همراه خود دارد به عکاسی می برد و میخواهد که عکسهای آن را چاپ کنند و این مسأله بین خود آنها بماند. شب، زلیخا لباسی را که برای دمیر دوخته به او میدهد . دمیر خوشحال شده و از او تشکر و تعریف میکند. ثانیه پیش غفور می رود تا به او غذا بدهد. غفور از سرمای هوا گله میکند و میگوید از وضعیت خسته شده و میخواهد زودتر برگردد. ثانیه با ناراحتی میگوید که بچه ای در کار نیست و او حامله نیست. غفور ناراحت شده و ثانیه را دلداری میدهد و میگوید که بچه برایش اهمیتی ندارد. در خانه فکلی، گولتن لباسهای تمیز ییلماز را به اتاق او می برد. ییلماز از اینکه گولتن دیر وقت به اتاق او رفته او را سرزنش میکند و از او میخواهد که این کار را تکرار نکند زیرا صورت خوشی ندارد. گولتن ناراحت شده و به اتاقش می رود و گریه میکند. صبح روز بعد، ثانیه پیش غفور رفته تا برای او صبحانه ببرد. غفور در مورد دروغی که به هونکار گفته اند صحبت میکند.
همان لحظه، هونکار که ثانیه را تعقیب کرده است داخل می رود. غفور و ثانیه با دیدن او شوکه می شوند. هونکار با آنها دعوا میکند و سپس به خانه آمده و با خامه فکلی تماس میگیرد. گولتن جواب داده و هونکار او را تهدید میکند که اگر به خانه برنگردد، غفور و ثانیه را که حامله است از خانه بیرون میکند. گولتن تازه متوجه بارداری ثانیه شده و جا میخورد. او وسایلش را جمع کرده و با ناراحتی به سمت عمارت دمیر می رود و به کسی چیزی نمیگوید. هونکار با دیدن گولتن دلیل رفتن او را میپرسد و گولتن میگوید که غفور قصد داشت او را به زور شوهر بدهد. هونکار با غفور دعوا کرده و به او میگوید که دیگر حق ندارد با گولتن کاری داشته باشد. گولتن با دیدن ثانیه خوشحال شده و به او تبریک میگوید. ثانیه ناراحت می شود اما حقیقت را نمیگوید. زلیخا نیز از آمدن گولتن خوشحال می شود. ولی همچنان در خانه فسون است و دوباره به بهانه ای از او طلب پول میکند. وقتی شرمین متوجه آمدن گولتن می شود، او را دزد خطاب کرده و به او حمله میکند. دمیر جلوی او را میگیرد ولی شرمین همچنین اصرار دارد که او دزدی کرده است.