خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۵۵ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۵۵ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۵۵ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

صنم با راسخ موکل و دوست بورا رفتن رستوران تا شام بخورن تا از این طریق درباره بورا اطلاعات بدست بیاره. راسخ بعد از کمی جواب دادن به سؤال‌ها ازش میپرسه وایسا ببینم تو از بورا خوشت اومده؟ صنم میگه نه بابا دیگه چی؟! راسخ میگه پس چرا انقدر از اون سوال میپرسی؟ اگه چیزی هست بگو ما بی شرف نیستیم! صنم میگه نه چون جفتمون میشناسینش گفتم بحث باز بشه. بعد از چند دقیقه بورا به اونجا میاد که صنم میگه شما اینجا چیکار میکنید؟ ما میخواستیم یه شام دونفره بخوریم! بورا میگه جدی؟ واسه همینه که دارین درباره من حرف میزنین؟ صنم انکار میکنه که راسخ میگه آره بورا داشت از من درباره تو میپرسید. همان موقع رستوران شلوغ میشه و عده ای میان اونجا و باهم درگیر میشن. صنم و بورا تو آشپزخانه نشستن و سنگر گرفتن. صنم چندبار میخواد بره اما سرجاش میشینه. صنم ازش میپرسه تو چی از جون ما میخوای؟ بورا میگه من سه چیزو میخوام آرمان و اعتبارش که شرکتشه و آبروی چولپان. شرکتو که گرفتم و آرمانم اخراج شد مونده چولپان که هدفه بعدیمه! صنم میگه یعنی چجوری؟ بورا میگه راهنمایی میکنم یکی از پرونده های قدیمی که مجری تلویزیونی بودن صنم باهاش دعوا میکنه و میگه تو مادر منو نشناختی هنوز چولپان جوهر به این راحتیا باخت نمیده و میگه تو این میدون جنگ برم بهتره تا اینکه پیش تو بشینم و میخواد بره که نزدیک بود ظرفی بهش بخوره که بورا میکشتش پایین و بعد از چند ثانیه تموم میشه و میره. آزرا به خانه ییلدریم رفته و به ناراحتی بهش میگه چرا از من مخفی کردی؟ همه چیزو باید بگی الانم از ماجرای تیر خوردنت شروع میکنیم ییلدریم شروع میکنه به تعریف کردن که آررا جلوشو میگیره و میگه بسه دیگه نمیخواد ادامه بدی ییلدریم میخواد ببوستش که تلفن آزرا زنگ میخوره و میگه باید سریع برم. بعد از رفتنش آرمان به اونجا میره.

ییلدریم جا میخوره و تعارف میکنه بره داخل. آرمان از حال بدش میگه که ییلدریم میگه شما هنوز رئیس ما هستین و ۵۱ درصد از سهام اون شرکت مال شماست! آرمان میگه میدونستی همیشه دوست داشتم پسری مثل تو داشته بودم؟ چون تورو میبینم یاد جوونی های خودم میوفتم ولی خیلی بهتر از منی چون یه فرق داریم تو پای عشقت موندی ول من چی؟ و گریه اش میگیره. ییلدریم میگه هرکاری کنیم به درد نخوری! بی عرضه! اینا چیزهایی بود که بیشتر پدرم بهم میگفت اونم تقصیری نداشت بلد نبود پدری کردنو چون خودشم وقتی هنوز ۵ سالش بود پدرش میمیره. بعد از کمی حرف زدن ییلدریم بهش این اطمینان را میده که هرکاری از دستشون برمیاد انجام میدن تا سریعتر برگرده به شرکت. دنیز پیش چولپان میره و بهش میگه اومدم یه چیزی بگم و برم سپس ساک پولو جلوش میزاره و میگه ۱۰ میلیون لیر که مادرم گرفته بود چولپان میگه چرا به من میدی؟ دنیز میگه چون من اصلا به این پول احتیاجی ندارم! متعلق به من نیست! چولپان میگه من این پولو میدم به آرمان چون اتفاقی واسش افتاده که نه در شأنش بوده و نه حقش بوده! سپس میخواد بره که چولپان میگه میخوام بهت به فرصت بدم که ببینم میتونی مثل خواهرات یه جوهر واقعی بشی یا نه! فردای آن روز سر میز صبحانه چولپان ماجرای دنیز و پس دادن پولو میگه و بهشون اطلاع میده که میخواد یه فرصت بهش بده گونش به مسخرگی میگه میخواد بیاد اینجا تو یکی از اتاق ها بمونه نره دیگه هتل نظرتون چیه؟ هان؟ صنم تایید میکنه و میگه فکر خوبیه چولپان هم همینطور که گونش کلافه میشه و میگه گفته باشم اون بیاد تا زمانیکه نرفته منو نمی بینین! سپس از سر میز بلند میشه.

تو خانه آزرا منتظر ارن هستن که سر میز صبحانه بیاد که میبینن ساکشو جمع کرده و لباس هاشو پوشیده و میگه میخوام برم پیش بابا. آزرا ناراحت میشه و سعی میکنه جلوشو بگیره که میرای پیش ارن میره و میگه مامان و باباها هرازگاهی از هم جدا میشن ولی خواهر و برادرها نباید از هم جدا بشن! همیشه کنار همن ارن بعد از کمی حرف زدن درباره این موضوع میگه باشه یخورده دیگه میمونم بعدا میرم. سنگول دوباره با خانواده شوهر دخترش قرار گذاشته و قبل از اینکه بیان با خودش میگه فکر کردین میزارم مال و اموالمو بگیرین؟ به زودی دخترمم متوجه میشه که چه ادم هایی هستین! سنگول نقش بازی میکنه و ازشون عذرخواهی میکنه سپس دست دوستی دراز میکنه. او چشمش به انگشتر گرون قیمت دخترش میوفته و ازش میخواد تا توی انگشتش بکنه و تو دست خودشم ببینه از اونجایی که واسش کوچیکه بزور تدوینش میکنه سپس موقع بیرون در آوردن از قصد انگشترو پرت میکنه. آنها میگردن تا انگشتر را پیدا کنن اما در آخر سلیم اونو روی زباله دانی که به دریا ختم میشه می بیند و وقتی سلیم میخواد انگشترو برداره به داخل زباله دانی می رود و کاری دیگه هم نمیشه کرد مادر سلیم حرص میخوره و میگه اون خیلی گرون قیمت بود! سنگول میگه مثلا چقد بود پولش میگه؟ مادر سلیم میگه ۱ میلیون یورو سنگول شوکه میشه و به روی خودش نمیاره و به بهانه ی داشتن یه قرار کاری از اونجا میره و به یاد میاره که بدل این انگشتر را خریده بوده قبلا و اونو خودش از قصد انداخت که انگشتر واقعی را تو فرصت مناسب بزاره تو کیفش برای ثابت کردن اینکه کلاهبردارن و اونجوری که نشون میدن نیستن و با پوزخند میره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا