خلاصه داستان قسمت ۵۶ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست + عکس
شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۵۶ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست در این مطلب از سایت جدولیاب می باشید. تا آخر این مطلب همراه ما باشید. این مجموعه به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و اینجی بالابانوغلو آهیسکا (İnci Balabanoğlu Ahıska) و به نویسندگی تونا کیگی و گولبیکه اوته ساخته شده است. بازیگرانی که در این سریال ترکی نقش آفرینی کردن عبارتنداز؛Hakan Yılmaz, Selen Soyder, Eylül Tumbar, Enes Koçak, Berat Yenilmez, Sema Çeyrekbasi, Yigit Kagan Yazici, Yonca Sahinbas, Serhan Onat, Yigit Kalkavan, Hivda Zizan Alp, Çagla Boz, Sait Genay.
قسمت ۵۶ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست
آلیزه به هوش میاد و خودشو تو بیمارستان میبینه او میپرسه کی منو آورد؟ پرستار میگه پدرت و شوهرت، بیرون منتظرن. نورالدین با سرکان بیرون از اتاق دعوا میکنه و میگه فقط دعا کن اتفاقی واسش نیوفته وگرنه من میدونم و تو! دکتر میاد و میگه حالش خوبه و به هوش اومده الان میخواد پدرشو ببینه، نورالدین به داخل میره و حالشو میپرسه و از سرکان گلگی میکنه که چرا نتونسته ازش مراقبت کنه آلیزه میگه مقصر خودم بودم سرکان تا جایی که میتونه مراقبت میکنه ازم بی احتیاجی از خودم بود سپس ازش میخواد تا تو زندگی اونا دخالت نکنه نورالدین به بیرون میره و به سرکان میگه که میخواد تورو ببینه. سرکان پیش آلیزه میره سپس مرخص میشه و میخوان برن خونه خودشون که نورالدین با حرفاش میفهمونه که نمیتونه از دخترش مراقبت کنه و باید ازش به خوبی مراقبت بشه تا کامل خوبشه آلیزه میگه من پیش شوهرم میمونم اونجا آرامش دارم اما سرکان میگه پدرت راست میگه همدیگرو بعدا میبینیم و میره که آلیزه حرص میخوره و با پدرش به خانه شان میره. مسعود نامزد اسماء که با پیشنهاد پولی که نورالدین بهش داده بود ازش جدا شده بود از دور اونارو زبر نظر داره و به خودش میگه هنوز عوض نشدی نورالدین هنوز فکر میکنی میتونی همه رو با پول کوچیک کنی میدونم چه درسی باید بهت بدم!
سراپ با خوشحال میخواد بره شیرینی فروشی که میبینه اونجا شلوغه و کلی دختر صف کشیدن تا به بهونه بیلگه شیرینی بخرن سراپ کلافه میشه و همه شونو بیرون میکنه بیلگه دلیلشو میپرسه که سراپ میگه چجوری میخواستی این همه کیکو حاضر کنی؟ بیلگه میگه یه کاری میکردم مشکل تو چیز دیگه ای هستش و با پوزخند میره. نورالدین از اینکه دخترش پیششه خوشحاله که اسماء و صنم بهش میگن کارش درست نبوده. سرکان نمیدونه چیکار باید بکنه و با دیدن موتوری که خودش درست کرده تصمیم میگیره بفروشتش و تو نمایشگاه موتور میره میزارتش. خیری ذهنش برمیگرده به سالهای قبل و از رضوان خواستگاری میکنه اونم قبول میکنه که معجزه از فرصت استفاده میکنه تا به بهونه ازدواج اونارو ببره دفترخونه و به او وکالت نامه بده تو مسیر رضوان میگه بدون دسته گل نمیشه معجزه میره تا دسته گل بخره که رضوان و خیری با دیدن مسعود از دور به طرفش میرن که معجزه اونارو دوباره گم میکنه.
دوستای آلیزه پیشش رفتن که بهاء به آلپ پیام میده که بره پیششون آلیزه با توچه و دنیز نشستن و باهم احساس افسردگی میکنن و به آلپ و سرکان بد و بیاره میگن به خاطر ناراحت کردنشون. مسعود به دستیارش میگه دیگه وقتشه وارد نقشه بشیم سپس زنگ میزنه به فروشگاه موتور و میگه بابت آگهی مزاحم شدم موتورو میخواستم ببینم. او به فروشگاه میره و از موتور خوشش میاد سرکان وقتی به اونجا میره مسعود که خودشو تارخ معرفی کرده موتورو میخره ازش و پیشنهاد میده تا باهمدیگه کار کنن سرکان خوشحال میشه. او با پولی که گرفته میره کلی خرید میکنه و میز میچینه و میخواد بره دنبال آلیزه که همان موقع زنگ در خانه زده میشه و آلیزه به داخل میره و شروع میکنه باهاش دعوا کردن که چشمش به میز میوفته که واسش کلیه خوراکی چیده و جا میخوره سپس آلیزه سرکان بغل میکنه و باهمدیگه میشینن تا غذا بخورن. نورالدین میره به نمایشگاه ماشین نمیخواد واسه آلیزه ماشین امن و لوکسی بخره که فروشنده ماشینی به اسم تانک را بهش معرفی میکنه نورالدین خوشش میاد و میگه همینو میخوام….