خلاصه داستان قسمت ۵۷ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست + عکس
شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۵۷ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست در این مطلب از سایت جدولیاب می باشید. تا آخر این مطلب همراه ما باشید. این مجموعه به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و اینجی بالابانوغلو آهیسکا (İnci Balabanoğlu Ahıska) و به نویسندگی تونا کیگی و گولبیکه اوته ساخته شده است. بازیگرانی که در این سریال ترکی نقش آفرینی کردن عبارتنداز؛Hakan Yılmaz, Selen Soyder, Eylül Tumbar, Enes Koçak, Berat Yenilmez, Sema Çeyrekbasi, Yigit Kagan Yazici, Yonca Sahinbas, Serhan Onat, Yigit Kalkavan, Hivda Zizan Alp, Çagla Boz, Sait Genay.
قسمت ۵۷ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست
آلیزه از سرکان میپرسه که پول اینارو از کجا آوردی؟ او از جواب دادن طفره میره و در آخر میگه که کار جدید پیدا کردم قرارداد بستیم اینم پول اولیشه آلیزه میگه این چه کاریه؟ سپس آلیزه ازش میخواد تا برن موتورشو ببینن و درباره کارش بگه بهش که سرکان میگه نه الان نمیشه هنوز خوب نشدی! و قضیه را میپیچونه. نورالدین به خانه میره و آلیزه را صدا میزنه تا ماشینشو بهش بده که صنم میگه رفته پیش سرکان نورالدین جا میخوره و ناراحت میشه. سراپ به شیرینی پری رفته که میبینه کسی اونجاست سراپ فکر میکنه دزده و با چتر میوفته به جونش که میبینه بیلگه ست و جا میخوره سپس باهم دعوا میکنن سپس بعد از کمی کل کل میرن. نورالدین به آلیزه زنگ میزنه و سر آنها غر میزنه که چرا رفته اونجا آنها میگن همه چیز فرق کرده هم کار خوبی پیدا کردم با حقوق خوب هم خونه گرمه و کلی وسیله جدید خریده واسه خونه نورالدین میگه ببین با چیا شاد میشه! سپس به آلیزه میگه که واست ماشین خریده بودم از همونا که دوست داشتی ولی فردا میرم پسش میدم و تلفنو قطع میکنه. آلیزه سورپرایز شده ولی از اینکه پدرش ناراحت شده خودشم ناراحت میشه.
نورالدین و صنم سر بچه دار شدن بحث میکنن که صنم میگه میخوام نورالدین میگه نمیخوام تو این سن و سال سپس صنم میخواد بره خونه خودش که نورالدین میگه تو بمون من میرم و از خونه بیرون میزنه ولی نمیدونه که کجا باید بره. سرکان کلی میوه به زور به آلیزه میده اما در آخر آلیزه موفق میشه از خوردن میوه ها فرار کنه و به اتاقش بره . سراپ و بیلگه به خانه میرن که میبینن نورالدین اونجاست و به داخل میرن تا ببینن چیشده. نورالدین ماجرارو براشون تعریف میکنه که سراپ میگه خوب تو اگه نمیخواستی بچه دار بشی چرا ازدواج کردی پس؟ بقیه تایید میکنن که نورالدین باهاشون حرف میزنه. فردای آن روز سرکان آلیزه را با صبحانه خفه میکنه که آلیزه به بهونه کار کردن از دستش فرار میکنه و به هتل میره. نورالدین خونه قدیر مونده و غصه میخوره بقیه سعی میکنن ذهنشو جمع کنن تا آروم بشه قدیر میگه هرچقدر که بخوای میتونی همینجا بمونی. سرکان به همراه بهاء و آلپ رفتن به تعمیرگاه و روی موتور کار میکنن. نورالدین تو خونه در حال تمیز کردن برنجه که معجزه پیشش میره و میگه منم دارم شلوار پدرمو میدزدم سپس باهاش گرم صحبت میشن. وقتی به داخل میرن همه درباره اینکه نورالدین چیکار باید بکنه تا صنم باهاش آشتی کنه حرف میزنن. صنم هم با سراپ و اسماء داره تو شیرینی پزی حرف میزنه و میگه نورالدین اومده به من میگه دیگه وقت نوه مه نه بچه! خوب چرا اومدی باهام ازدواج کردی؟ او در حال غر زدنه که معجزه به اونجا میره و به صنم نامه ای از طرف نورالدین میده و میبینه که نوشته میخواد یه مدت پیش قدیر بمونه تا نظرش درباره بچه تغییر کنه صنم کلافه میشه و میگه اصلا همه چیز تموم شد تا هروقت میخواد همونجا بمونه و میره. تورکان و سرپ و معجزه پیش قدیر و خیری میرن و میگن که یکسری از وسایل برقی خراب شده همان موقع نورالدین آچار به دست به اونجا میاد و آنها میفهمن که از روی بیکاری افتاده به جون وسایل برقی…..