خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی حلقه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.
قسمت ۵ سریال ترکی حلقه
کان پیش بهار و جمال رفته و باهم درحال حرف زدن هستن درباره روز اول کاریش جهانگیر بهش زنگ میزنه و میگه تا پیشش بره کان اطلاع میده و میره.جهانگیر هنوز حالش کامل خوب نشده که میگه من باید برم گولای مادرش و ایرم نامزدش سعی میکنن تا جلوی رفتنشو بگیرن و میگن هنوز حالت خوب نشده کجا؟ جهانگیر اعتنایی نمیکنه و میگه کار دارم و میره. جمال با حمیرا صحبت میکنه و میگه تو از این ماجرا و اون فیلم خبر نداشتی اصلا!؟ حمیرا تایید میکنه و جمال میگه حتی درباره مرگ پدر کان باهاش حرف نزدی؟ حمیرا تایید میکنه و میگه چرا فقط یکبار و به خاطر میاره که وقتی به کان گفته بود او بهش قول داده بود که انتقام پدرشونو میگیره. آدام پیش ایلهان رفته و ایلهان درباره اتفاقی که واسه جهانگیر افتاد میپرسه آدام که قبلا با جهانگیر به اونجا رفته بود و عکس گرفته بود از اون پارکینگ به ایلهان نشون میده او با دیدن عکسا جا میخوره و میگه اینجا بوده؟ آدام تایید میکنه ایلهان با عصبانیت میگه اسکندر ازتون خواست برین اینجا؟ او تایید میکنه که ایلهان میپرسه چرا قبلا به اینجا رفته بودین که عکس گرفتی؟ آدام میگه داداش جهانگیرم خواست بریم ببینیم اونجارو ایلهان میپرسه همین؟
جهانگیر که به کارخانه رسیده به آدام همان موقع زنگ میزنه و بهش میگه که با ادم هاش به اونجا بیان. ایلهان متوجه میشه و از آدام میخواد تا به اونجا بره و جهانگیر را متقاعد کنه تا منصرف بشه از درگیر شدنش با اسکندر. بهار پیش رئیسش میره و عکس هایی که از اونجا گرفته را بهش نشون میده او ازش میخواد تا عکسارو پاک کنه تا جمال متوجه رابطه اونا باهمدیگه نشه. آدام وقتی پیشش میره با جهانگیر حرف میزنه و ازش گلگی میکنه که چرا به جای من با اون بچه خوشگل کان رفتی سر قرار اصلا اون کیه که میتونی انقدر بهش اعتماد کنی! جهانگیر میگه خودمم جا خوردم بدون اینکه بپرسه چرا من؟ چی به من میرسه؟ چرا انجام بدم اومد آدام میگه سوال منم همینه چرا دنبال سود خودش نیست! جهانگیر ازش میخواد کان را صدا کنه و بهش مقداری پول میده و میگه به خانوادمون خوش اومدی دیگه جزئی از مایی. سپس بهشون میگه که حاضر بشین میریم دور بزنیم. جهانگیر درباره کاراسکندر به کان میگه و اونو میبره به حایی که پول هارو پخش میکنن و همه چیزو نشون میده سپس بهش میگه میخوام اینجارو نابود کنم آدام باز سعی میکنه آرومش کنه تا از خر شیطون بیاد پایین.
کان پیش حمیرا مادرش میره و او ازش میپرسه که انگاری برده بودنت به همون جایی که بابات کشته شده درسته؟ کان تایید میکنه و حمیرا بهش میگه که خیلی میترسه از دستش بده و ازش گلگی میکنه که چرا جزئیاتو بهم نمیگی کان میگه مامان من وارد اون دارودسته شدم نمیتونم همه چیزو دیگه بهت بگم هرچی کمتر بدونی بهتره واسه جفتمون سپس دستشو میگیره و میگه بهت قول میدم انتقاممونو میگیرم ازشون حمیرا با چشمانی اشکی بهش نگاه میکنه. ایلهان کلیدی برمیداره از خونه اش و به یه رستوران میره سپس به گارسون کلیدو میده تا برسونه به دست کسی. موقع حساب کردن پشت صورت حساب به آدرس بهش دادن ایلهان به طرف اونجا راهی میشه. جهانگیر به اسکندر زنگ میزنه و باهاش شب تو سالن غذاخوریش قرار میزاره. او به آدام میگه یه ساک پول برداره و به اونجا میرن. جهانگیر به اسکندر میگه تو این درگیری یه نفر مرده و خانواده اش به حمایت احتیاج داره به آدم گفتم یه ساک پول برداره بیایم تا کدورتی این وسط نمونه اسکندر خوشش میاد و باهم گرم صحبت میشن. ایلهان به اون آدرس میره و با وکیل هارچ صحبت میکنه میگه اسکندر بهم گیر داده! اون مرد میگه چیزی نمیشنوم! ایلهان میگه اون بدون اجازه شما آبم نمیخوره! اون میگه اگه سد راهت بشه ما میفهمیم لازم نیست بیای و بهش میگه میتونی بری…..