خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی نامادری به همراه عکس
در این مطلب از سایت جلویاب شما می توانید خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی نامادری را مطالعه کنید، تا انتهای مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی نامادری، سریالی جذاب و خانوادگی است که تابستان امسال روی آنتن شبکه a tv ترکیه رفت و حالا پخش دوبله فارسیش از شبکه جم تیوی شروع شده. این سریال از همان قسمتهای اول به یکی از سریالهای پربیننده تبدیل شد. فاروق گنجر پس از از دست دادن همسرش افسون از لندن به عمارت خود در استانبول نقل مکان می کند. همراه آنها دستیارش سراپ راه استانبول را در پیش می گیرد. سراپ که نمیخواهد از بچههای فاروک بچهداری کند، قصد دارد با یک فرد ثروتمند ازدواج کند.
قسمت ۵ سریال ترکی نامادری
عمر وقتی از سرویس به طبقه پایین میره تابلو را بغل میکنه و نقاشی خراب میشه سراپ از اینکه نقشه اش گرفته خوشحال میشه اما خودشو ناراحت نشون میده و از فاروق معذرت خواهی میکنه سپس کمی درباره کار حرف میزنن و فاروق میگه واقعا متعجبم کردی که چجوری به همه ی کارها رسیدی! سراپ میگه من تو سرعت عمل نظیر ندارم و میره پیش عمر و نیسان. سراپ به نیسان میگه بابات داره میره گفتم شاید بخوای بدرقه اش کنی برو من لباس عمرو تنش میکنم. بعد از رفتن نیسان سراپ به عمر میگه خودش لباسشو بپوشه تا ببینه بلده یا نه سپس خودش بیرون از اتاق میره و حرف های گلچین و هایریش خدمتکارهای خونه را میشنوه که تو اتاق افسون بودن. گلچین میخواست چمدانو باز کنه که اگه لباس کثیف داره بشوره اما هایریش بهش میگه آقا فاروق دستور امید دادن که دست به این چمدون نزنیم به هیچ عنوان ناز سراپ را میبینه که اونجا وایساده سراپ را صدا میزنه که چیکار میکنه سراپ میترسه و به هایریش دروغ میگه که میخواستم بیام کمکتون که یهو ناز اومد ترسیدم هایریش میگه نه شما نباید خسته بشین سپس سراپ به اتاق عمر برمیگرده. او میبینه که اشتباه لباسو تنش کرده.
سراپ بهش میگه در بیار دوباره تنت کن و بیرون از اتاق میره و وقتی میبینه تو اتاق افسون کسی نیست میخواد سراغ چمدان بره که میبینه ناز اونجا بوده و ازش میپرسه تو اینجا چیکار میکنی؟ سراپ هل کرده و در آخر میگه هیچی دیدم اومدی اینجا گفتم تنها نباشی سپس باهم از اونجا میرن. تو شرکت ایپک با فاروق تو جلسه میره اونجا با شوهر سابقش روبرو میشه که به خاطر خیانتش ازش جدا شده بود اما بهش اعتنایی نمیکنه و ایده شو ارائه میده بعد از تموم شدن جلسه او پیش ایپک میره تا باهمدیگه حرف بزنن و یه فرصت دیگه بهش بده که ایپک اصلا قبول نمیکنه و در را به روش میبنده. سراپ تو یه فرصت بالاخره به داخل اتاق رفته چمدان را باز کرده که همان موقع گلچین میاد و میبینه او با عصبانیت میگه تو اینجا چیکار داری میکنی؟ و میخواد بره به همه بگه که سراپ جلو دهنشو میگیره و با تهدید بهش میگه که دهنشو ببنده و به کسی چیزی نگه وگرنه جون بی ارزششو ازش میگیره. گلچین یه نامه مینویسه و به بهونه پیدا شدن یه شغل بهتر با مزایا و حقوق بیشتر ازشون خداحافظی کرده و رفته.
سراپ وقتی به آشپزخانه میره هایریش بهش میگه که گلچین رفته یهویی اونم بدون گفتن چیزی سراپ خودشو میزنه به اون راه که مثلا شوکه شده و میگه عجیب بود حداقل میتونست یه خداحافظی کنه بعد بره! اسرا تو شرکته که سراپ بهش زنگ میزنه و خبرهارو میپرسه اسرا میگه جلسه به خوبی تموم شد همه چیز به خوبی داره پیش میره سراپ سراغ فاروق را میگیره که اسرا میگه همین الان با ایپک خانم اونم بغل تو بغل رفتن بیرون سراپ جا میخوره و میگه باشه و قطع میکنه. سپس با خودش میگه یعنی کجا میتونه رفته باشن! سر میز شام همه نشستن که سراپ مدام به بچه ها توجه میکنه که از چشم فاروق دور نمیمونه. ناز به اتاقش میره که سراپ میره پیشش و میگه چه زود اومدی تو تختت! سپس بهش پیشنهاد میده برن بازی تنیسم ببینن ناز هم از خداخواسته قبول میکنه. نیسان بهشون میگه من میرم پایین جم اومده میخوایم حرف بزنیم سراپ کمی بهم میریزه و از پشت پنجره اونارو میبینه……