خلاصه داستان قسمت ۶۰ سریال ترکی حلقه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۶۰ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.
قسمت ۶۰ سریال ترکی حلقه
اعضاء حلقه تو محل همیشگی با آلتیمور قرار دارن که چاتای میبینه ایلهان نیومده حتما جهانگیر بهش گفته! آلتیمور به اونجا میره و شروع میکنه به حرف زدن درباره حلقه سپس بعد از چند دقیقه درو یکی باز میکنه و چند نفر به داخل میان و آدمای اونجارو میکشن وکیل هارچ و چاتای جا میخورن که آلتیمور از اونجا میره. از طرفی دونفر سعی میکنن وارد خونه حمیرا بشن که حمیرا متوجه میشه و قفل پشت درو میندازه و به داخل اتاق میره و درو میبنده و ۷تیری که تو جعبه بود را درمیاره و شروع میکنه به پر کردنش و همزمان یه نفر از اون آدما سعی به شکستن در داره وقتی در باز میشه میخواد به داخل بره که جهانگیر از راه میرسه و با یه تیر میکشتش از طرفی نفر بعدی میخواد جهانگیرو بکشه که کان از راه میرسه و اونو میکشه. حمیرا خداروشکر میکنه که حالشون خوبه و ازشون میپرسه که شما از کجا فهمیدین؟ جهانگیر میگه به من وکیل هارچ زنگ زد گفت دستور مرگ همتون صادر شده کان هم میگه جهانگیرم به من پیام داد که مامانت تو خطره! سپس جهانگیر میگه باید از اینجا بریم یه جای امن. همزمان به خانه ایلهان هم حمله میکنن که آدم جون اونارو نجات میده و سوار ماشین میشن و از اونجا فرار میکنن. به جایی که اسکندر و مژده و بختیار هم اونجا بودن هم حمله میکنن و اونا هم از اونجا فرار میکنن.
همگی باهم تماس میگیرن و تو خونه جنگلی ایلهان قرار میزارن تا اونجا جمع بشن و از همدیگه محافظت کنن. بهار و جمال به خانه حمیرا میرن که میبینن اونجا کسی نیست و با شواهدی که اونجاست میفهمن درگیری شده و نگران حال کان و حمیرا میشن از طرفی خبر میارن که تو خونه ایلهان هم درگیری شده و دیدن که از خونه بیرون زدن و یه گزارش دیگه میاد که از یه سوله بیرون شهر هم صدای شلیک گلوله و درگیری اومده اونجا هم چند نمونه خون ریخته ولی چیزی پیدا نکردن جمال میگه حتما دستور مرگ همشون از بالا صادر شده باید یه کاری کنیم میریم سراغ چاتای! بهار میگه یعنی کار اون بوده؟ جمال میگه احتمال داره. همگی هی خانه جنگلی رسیدن و اونجا وکیل هارچ به کان زنگ میرنه و میگه اگه هنوز رو حرفت هستی منم هستم، کان تایید میکنه و میخواد بره سر قرار باهاش که اسکندر با او و جهانگیر حرف میزنه و میگه میدونیم یه چیزی شده بینتون ولی الان وقتش نیست و ازش میخواد باهم برن.
وکیل هارچ بهشون میگه من فقط دارم این کارو میکنم که زنده بمونم میتونین ازم محافظت کنین؟ اونا تایید میکنن و با خودشون میبرنش به خانه جنگلی. پلیسا میریزن محل چاتای و میخوان اونو دستگیر کنن که چاتای موفق میشه فرار کنه ولی اوزجان گیر میوفته که تو بازجویی هیچی نمینویسه. جمال و بهار عصبی میشن که جمال از بهار میخواد بره استراحت کنه بعد بیاد بهار با ناراحتی به ساحل میره. خیاط پیشش میره و اسلحه میزاره رو کمرش و میگه اومدم با یه خوبی از هم جدا بشیم و شماره آلتیمور را بهش میده و میگه شماره بابامه و از اونجا میره. وکیل هارچ بشون میگه که کشتن آلتیمور فایده نداره باید حلقه نابود بشه و میگه ساعت ۵ آلتیمور با محافظ شخصیاش میره و بهترین فرصته که همزمان کان و جهانگیر میگن من میرم. اونا آماده شدن که برن و قبلش ایلهان با جهانگیر حرف میزنه و میگه که هرجوری میخواد فکر کنه اما اونا پدر و مادرشن همگی احساساتی میشن از حرفهای ایلهان و جهانگیر پدر و مادرشو بغل میکنه و کان حمیرارو بغل میکنه….