خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۶۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۶۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۶۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

صنم با ییلدریم دعوا میکنه و میگه نمیتونم حرف های تورو باور کنم مغزم دیگه نمیکشه باید از این به بعدشو خودت به آزرا خبر بدی و میره. ییلدریم ازش میخواد تا یه روز بهش مهلت بده چون فردا تولدشه و آزرا میخواد سورپرایزش کنه صنم میپرسه که چرا باید این خوبیو بکنم؟ ییلدریم میگه چون خواهرتو خیلی دوست دارم و در ازای یه روز خوش باهاش ۱۵ سال صبرکردم! صنم قبول میکنه و میگه اگه فرداشب آزرا با گریه بهم زنگ نزنه خودم بهش میگم. چولپان به بورا میگه صنم همه چیزو بهمون گفته اگه ما کاری کردیم باید ازش خبری داشته باشیم که چیکار کردیم! آرمان میپرسه که مادرت درباره پدرت چی گفته؟ بورا میگه پدرم تو سن کم مرده خیلی هم باهوش و مرد خوبی بوده و اگه نمی مرد الان یه وکیل جزایی خوب میشد! آنها ازش میخوان تا یه عکسی چیزی از پدر و مادرش بهشون نشون بده تا یادشون بیاد چیکار کردن بورا قبول میکنه و عکس عروسی ساختگی خودش و صنم را به چولپان نشون میده. چولپان جا میخوره و میگه این چیه دیگه؟ داری مارو مسخره میکنی؟ بورا میخنده و میگه یه شوخی کوچیک بود! و ازشون میخواد تا برن و به چولپان میگه اگه عکس واقعیو میخوای باید یه کاری کنی که خودت اخراج بشی از شرکت! آرمان میگه این اجازه رو نمیدم! بورا میگه وقتتون تموم شد از اینجا برین. آزرا سعی میکنه سنگول را آروم کنه و صنم میگه فکر کن ببین جایی به ذهنت نمیرسه که اونجا باشه؟ سنگول میگه هیچی! آنها به دم در خانه بورا میرن. سنگول بهش یه چک سفید امضا میده و میگه من نمیدونم با اینایی که باهاشون اومدم چه مشکلی داری ولی جون بچه من در خطره هرچقد میخوای بنویس! بورا چک را پاره میکنه و میگه فکر کردین میتونین منو با پول بخرین؟

آنها باهاش حرف میزنن و میگن جون یه دختر در خطره زیادم وقت نداریم! و با بورا حرف میزنن که اونو راضی کنن. یالین آرمان خان را به کافه گونش دعوت میکنه تا بره اونجا و باهاش حرف بزنه. گونش با چولپان حرف میزنه و از تنهایی و فداکاری هایی که کرده واسشون میگه. یالین درباره چولپان با آرمان حرف میزنه و ازش میخواد تا با چولپان بره شام بیرون چون عذاب وجدان داره به خاطر اینکه کارتونو از دست دادین. گونش با چولپان درباره آرمان حرف میزنه و میگه چون کارشو از دست داده برین بیرون شام تا روحیه اش هم عوض بشه! آنها دست و پا شکسته قبول میکنن. سنگول با نادیده قرار میزاره و سنگول بهش میگه من با ازدواج دخترم با پسرت موافق نیستم اما چون دخترم پسرتو دوست داره ناچارا قبول میکنم. طبق نقشه بورا همان رستوران میره و نادیده با دیدنش صداش میزنه آنها باهم احوالپرسی میکنن و سنگول از اونجا میره. بورا سر میز با نادیده میشینه، نادیده تلفنش زنگ میخوره که بعد از قطع تماس بورا میپرسه مشکلی پیش اومده؟ نادیده میگه نه دنبال یه کشتی خوب برای ماه عسل پسرم با عروسمم ولی چیزی پیدا نکردم هنوز بورا کشتی خودشو معرفی میکنه و میگه زنگ میزنم تا فردا بیاد دورم نیست همین بدرومه نادیده تشکر میکنه و حسابی از بورا خوشش اومده. صنم به اونجا میاد و خودشو نامزد بورا معرفی میکنه و اونجا دعوا راه میندازه. دنیز از فرصت استفاده میکنه و گوشی نادیده را از روی میز برمیداره و میره. صنم ادامه میده که نادیده میگه من تورو تو دفتر دیدم! بورا میگه عجب حافظه ای! آره خواهر آزرا گونای و فکر میکنه من عاشقشم! ولی فقط این حسش یه طرفه ست! دنیز با گوشی نادیده به سلیم پیام میده و میگه سنگول تله گذاشته و فهمیده کجایین اونجا امن نیست دیگه و واسش یه آدرس میفرسته که به اونجا بره.

دنیز کارش وقتی تموم میشه گوشی را سرجاش میزاره و به صنم میگه تموم شد بریم اما صنم میگه بزار از فرصت استفاده کنم سپس به طرف بورا لیوان پرت میکنه و حرصشو سرش خالی میکنه سپس گوشی نادیده را هم پرت میکنه تا بشکنه و نتونه زنگ بزنه باهاش. سپس از اونجا میرن. سلیم به فیلیس آرامبخش داده و به طرف پارکینگی که ادرسشو مادرش به اصطلاح داده می رود. وقتی به اونجا میرسن سنگول و آزرا به طرفشون میرن و سنگول شروع میکنه به کتک زدن اون پسر و دخترشو سوار ماشین میکنه و میبره. بورا ابتدا نادیده را به خانه اش میرسونه و صنم و دنیز آنها را تعقیب میکنن. نادیده به خانه میره و با خوشحالی میگه پسرم کجایی که ببین چه کشتی واست جور کردم. او وقتی در اتاق را باز میکنه سنگول روبروش می ایستد که حسابی جا میخوره و میگه سنگول؟ تو اینجا چیکار میکنی؟ و عقب عقب میره که با ییلدریم روبرو میشه و میگه تو کی هستی؟ ییلدریم خودشو وکیل طلاق معرفی میکنه و اجازه نمیده بره. سنگول موهاشو میگیره و شروع میکنه به کتک زدنش ییلدریم سعی میکنه جلوشو بگیره و میگه طاقت بیارین الان پلیس میاد. فردای آن روز سرگن برای ارن پسرش موبایلی که دوست داشته را گرفته. بورا به داخل اتاقش میره و بعد از چند دقیقه عصمت به اونجا میاد و درباره پرونده وداد بی انگشت میگه سرگن یاد همون شخصی می افتد که گونش خواسته بود درباره اش اطلاعات پیدا کنه سپس به موبایل جدید ارن زنگ میزنه و گوشیو میزاره تو اتاق بمونه و از اتاق بیرون میره به هوای جواب دادن تلفن سپس از این طریق حرف های آنها را میشنوه. بعد از چند دقیقه ییلدریم به اونجا میره و عصمت را بیرون میکنه سرگن به خودش میگه حالا ببینم تو چی میخوای بگی…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا