خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.
قسمت ۶۲ سریال ترکی زندگی شاهانه من
اونور میره پیش مسعود تو خونه کناری مسعود با دیدنش بهس بلا به دور میگه سپس اونور بهش میگه که درسته احساسمون نسبت به هم عوض نمیشه ولی به عنوان پدر بچه هایی که جونشونو نجات دادی ازت ممنونم و باهاش دست میده مسعود میگه هرکس دیگه ای هم بود همینکارو میکرد سپس به ییلدریم میگه پرونده دست شماست؟ او میگه آره چون اقدام به قتل بوده دسته منه سپس بهش میگه خونه ات مبارک باشه و میره. اونور وقتی به خونه میره آیسل و ملیسا به استقبالش میرن سپس تو یه فرصت اونور میره تو پارکینگ و از تو صندوق عقب ماشین دمیر کلاه کاسکت کسی که ترمز ماشین شبنمو بریده بود را اونجا میبینه و با فیلم تطبیق میده سپس به دمیر زنگ میزنه که بیاد خونه باهم حرف بزنن وقتی میرسه خونه اونور بهش نشون میده کلاهو و میگه این مال توعه؟ او تأیید میکنه سپس باهاش دعوا میکنه و میگه بچه های من تو اون ماشین بودن! بعد از کلی بحث و دعوا وقتی اونور میخواد به پلیس زنگ بزنه دمیر جلوشو میخواد بگیره که باهم درگیر میشن.
اونور هلش میده و او روی زمین میوفته و کلنگی که روی زمین بود میره تو بدن دمیر و از حال میره اونور حسابی شوکه شده و بهم ریخته او به شبنم زنگ میزنه و ازش کمک میخواد و میگه بیا اینجا تنهایی و او قبول میکنه. الیف هم به مسعود زنگ میزنه و میگه حالم خوب نیست میتونی بیای اینجا؟ و تلفنو قطع میکنه که مسعود تو فکر میره. شبنم وقتی به اونجا میرسه با دیدن دمیر رو زمین جا میخوره و میگه اینجا چخبره؟ اونور واسش تعریف میکنه و میگه از عمد نبود اتفاقی شد! باید بهم کمک کنی شبنم! شبنم آرومش میکنه و میگه باشه آروم باش یه فکری میکنیم. مسعود رفته پیش الیف که او نقش بازی میکنه که به خاطر عشقش به مسعود خودکشی کرده و وقتی میخواد ببرتش بیمارستان خودشو به هوش میاره و مانعش میشه سپس به عشقش اعتراف میکنه و میگه که باهم باشن اما مسعود قبول نمیکنه و میخواد که برگرده آمریکا ولی الیف میگه باشه فقط همون رابطه کاریمون باشه. ملیسا میره سمت پارکینگ تا اونور ببینه چیکار میکنه که اونور به موقع بیرون میاد و نمیزاره بیاد داخل سپس باهم به داخل خانه میرن اونجا آیسل میپرسه که دمیر نیست هرچی زنگ میزنم برنمیداره اونور میگه من بهش رنگ زدم بیاد حرف بزنیم ولی هنوز نیومده….