خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی یاقوت کبود + تصویر
در این مطلب از بخش فرهنگ و هنر در سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی یاقوت کبود را برایتان قرار داده ایم با ما همراه باشید. سریال ترکی یاقوت کبود (Safir) با بازی ایلهان شن و اوزگه یاعیز جدیدترین سریال شبکه ATV ترکیه است. سمیح باعجی کارگردانی این سریال را برعهده دارد. این سریال ترکی از سریالهای جدید ۲۰۲۳ در ژانر عاشقانه و خانوادگی است. سمیه باغچی کارگردانی سریال را بر عهده دارد. این سریال به داستان ناپدید شدن خانواده گولسوی در جادههای خطرناک پر از آزمونهای شور، اشتیاق، انتقام و قلدری میپردازد که یک شبه تغییر میکند.ایهان شن، اوزگه یاعیز، بوراک برکای آکگول، ایپک توزجواوغلو و… از بازیگران سریال یاقوت کبود هستند. آتش گولسوی با بازی ایلهان، فرایه ییلماز با بازی اوزگه، یامان گولسوی با بازی بوراک نیز کاراکترهای اصلی سریال میباشند.
قسمت ۶۲ سریال ترکی یاقوت کبود
فرایه به داخل آتلیه میره و دستش میخوره به دکمه ها و میریزه روی زمین که او با هازال شروع میکنن به جمع کردن. آتش با گونش در حال حرف زدنن و گونش میپرسه چرا برنگشتی پیش ملیس؟ او میگه چون نه ملیس دیگه عاشق من بود نه من عاشقش! پیامی برای آتش میاد از طرف مراد وکیل وورال که میگه اولین قدم برای اومدن فامیلی باکرجی روتون برداشته شد گونش بهش میگه تو قبول کردی؟ آتش سکوت میکنه. باده پیش وورال رفته و ازش گلگی میکنه که چرا نگفته بود یه پسر دیگه هم داره! و بهش میگه تو هیچ وقت منو به عنوان دخترت ندیدی فقط چون دلت به حالم سوخت آوردی پیش خودت بزرگم کردی و میره. فرایه استادش پیشش رفته و فرایه ازش تشکر میکنه که استادش میگه من مخالف بودم لازم به تشکر نیست اینجا شهر کوچیکیه و منو تو موقعیت بدی قرار داده بودی! و ازش میخواد یامان از اونجا دور باشه و میره. آتش میره به عمارت و به پدربزرگش میگه تو همیشه پدربزرگ من بودی و میمونی و بودن این کارو فقط واسه تو میکنم، من همه ی اون پولو پرداخت میکنم و نجات میدم عمر میگه ولی با کدوم پول؟ آتش میگه با عنوان باکرجی دیگه گولسوی نیستم عمر عصبی میشه و میگه قبول نمیکنم برو پس بگیر درخواستو تو همیشه یه گولسویی!
بعد از رفتن او یامان که حرفاشونو شنیده با آتش دعوا میکنه و میگه بازم فیلم قشنگی بازی کردی! مثل همیشه قهرمان خودتی ولی باید بدونی که ازت کمک نمیخوایم ما خودمون مشکلو کل میکنیم منظورم گولسوی هاست! از این به بعد هم خواستی بیای به من باید خبر بدی! آتش میگه خیلی زود پشیمون میشه و میره. یامان کلافه شده و به طرف آتلیه سر کار فرایه میره چون هرچی زنگ میزنه میبینه او جواب نمیده. وقتی به اونجا میرسه فرایه با کلافگی میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ و ازش میخواد بره اما یامان میگه تو اینجا کاری نداری کیفتو بردار بریم! او سر هازال هم داد میزنه که فرایه به خاطر اون رفتارش و اومدنش به محل کارش عصبی میشه و میره. یامان سعی میکنه جلوشو بگیره و حرف بزنن که فرایه میگه فقط میخوام برم خونه یامان میگه میرسونمت. آتش پیش وورال رفته که میبینه آدم هاشو داره برمیداره که برن به کشتن کسی که حدس میزنه بورا را کشته و به آتش میگه هرکاری میکنم به خاطر تو هم هست که اتفاقی واست نیوفته و میره. هازال یا اوکان قرار گذاشته و به خاطر رفتارش با آتش باهاش بحث میکنه و میگه کارش غلط بوده. فرایه با یامان جلوی خونه دعوا میکنه و میگه چرا نمیزاری روی پای خودم وایسم؟ این عشق داره خفه ام میکنه بسه! بهم فضا بده! یامان جا میخوره از این حرفاش. اوکان به آتش زنگ میزنه و میگه که یامان میدونه بورا را بشیر کشته ولی چیزی نگفت آتش جا میخوره و سریعا میره سمت خونه گونش و اونو میبوسه و میگه شاید دیگه فرصتش پیش نمیومد و بدون توضیحی از اونجا میره به طرف وورال…..