خلاصه داستان قسمت ۶۳ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست + عکس
شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۶۳ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست در این مطلب از سایت جدولیاب می باشید. تا آخر این مطلب همراه ما باشید. این مجموعه به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و اینجی بالابانوغلو آهیسکا (İnci Balabanoğlu Ahıska) و به نویسندگی تونا کیگی و گولبیکه اوته ساخته شده است. بازیگرانی که در این سریال ترکی نقش آفرینی کردن عبارتنداز؛Hakan Yılmaz, Selen Soyder, Eylül Tumbar, Enes Koçak, Berat Yenilmez, Sema Çeyrekbasi, Yigit Kagan Yazici, Yonca Sahinbas, Serhan Onat, Yigit Kalkavan, Hivda Zizan Alp, Çagla Boz, Sait Genay.
قسمت ۶۳ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست
معجزه از نوری پدرش میشنوه که یه آفتابه عتیقه داشته و قیمتی بوده به خاطر همین جایی مخفیش کرده معجزه ازش میخواد تا فکر کنه کجا مخفیش کرده بعد از کمی تلاش کردن نوری میگه نقشه شو کشیدم سپس بهش نشون میده که معجزه میگه این که حیاط پشتی خونه خودمونه! او حسابی خوشحال میشه سپس میره تو حیاط پشتی و شروع میکنه به کندن زمین. آلیزه با سرکان رقته به شیرینی پزی و باهمدیگه خوش میگذرونن و کیک درست میکنن. سراپ و بیلگه در حال رفتن به ازمیت هستن چون فکر میکنن که ایماء رفته اونجا وسط راه راننده میزنه کنار برای خسته گی در کردن که سراپ به اسماء زنگ میزنه و او بهش میگه چه ازمیتی؟ من خونه خودمونم نشستم دارم چاییمو میخورم سراپ جا میخوره و میگه خوشحال شدم که دیوونه بازی در نیاوردی! توچه طبق نقشه ای که با آلیزه و بقیه کشیده با دنیز رفتن تا نقشه را عملی کنن توچه خودشو میزنه به بشیر دستیار تارخ و باهاش شروع میکنه بحث کردن سپس خودشو متخصص روانشناس معرفی میکنه و میگه میخواستم تست اجتماعی ازتون بگیرم ولی دیدم که اوضاعتون اصلا خوب نیست سپس شماره شو بهش میده تا برای مشاوره و درمان بهش زنگ بزنه و از اونجا میره.
اسماء شب تو خونه با غذاش بازی میکنه و چیزی نمیخوره که نورالدین ازش میپرسه چیشده او بهش میگه من این روزها خیلی به مسعود فکر میکنم صنم میگه شاید این حالت واسه اینه که باهم خداحافظی نکردین و نصفه نیمه از هم جدا شدین اگه باهم حرف میزدین بهتر بود سپس میخواد بگه که نورالدین امروز مسعودو دیده که نورالدین نمیزاره و بحثو عوض میکنه و میگه من امروز تصمیم گرفتم هتلو بفروشم آنها شوکه میشن و میگن چی؟ صنم میگه هیچ راه دیگه ای نیست؟ او میگه نه هیچ جوری نمیشه این خسارتو جبران کرد. آلیزه تمام تلاششو میکنه تا توی کار سرکان گره بندازه و در آخر پروژه را کلا پاک میکنه تو لپ تاپ که سرکان عصبی و کلافه میشه و آلیزه معذرت خواهی میکنه و سریع میره خونه. سپس برای عذرخواهی کردن و اینکه از دلش دربیاره خونه را ریسه ستاره میکشه وقتی سرکان میبینه میگه ستاره هارو آوردی پایین واسم؟ سپس باهم شروع میکنن به رقصیدن. سرکان میخواد بره به پروژه اش برسه که آلیزه واسش قهوه میاره وبش توش داروی خواب آور میریزه. سرکان به محض خوردن قهوه خوابش میگیره و رو کاناپه باهم میخوابن. فردای آن روز سرکان میگه چیشد من نفهمیدم چرا یهو خوابم برد؟ آلیزه میگه خسته بودی دیگه و میره. معجزه همه جای حیاطو میکنه اما آفتابه را پیدا نمیکنه که خیری بهش میگه دنبال چی میگردی؟ آفتابه که اینجا نیست! معجزه میگه خودت گفتی! خیری میگه بیا تو که معجزه با کلافگی به داخل میره….