خلاصه داستان قسمت ۶۴ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۶۴ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.
قسمت ۶۴ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
چولپان و آرمان در کافه دوباره باهمدیگه دعواشون میشه. چولپان بهش میگه چیه دوباره به دفترت رسیدی پررو شدی؟ آرمان بهش میگه چرا تو اینجوری یهو قاطی میکنی؟ چولپان بعد از کمی بحث کردن از اونجا میره و بهش میگه داشتی میرفتی درو درست ببند روزی بچه هام اینجاست! ییلدریم به دفتر میره و از پشت شیشه اتاق آزرا بهش نگاه میکنه و با خودش میگه نگاهم کن! آزرا وقتی میبینتش زیرلب میگه بدون تو میمیرم! آزرا چشمش بهش می افتد و چشماش پر از اشک میشه هالوک ازش میپرسه حالت خوبه آزرا خانم؟ آزرا میگه نه ولی خوب میشم و به کارشون ادامه میده. سرگن با ییلدریم حرف میزنه و میگه تو چقدر پسر پررویی هستی! ییلدریم با کلافگی و بی حوصلگی میگه سرگن برو اونور! سرگن میگه پسرهایی مثل تو که فکر میکنن برنده هستن میبازن آخرش! ییلدریم میگه آره تو هم که همینو میخواستی برو حالا خوش باش و بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره. ییلدریم جلوی آزرا را میخواد بگیره و میگه آزرا باید باهم حرف بزنیم باشه هر فکری که میخوای بکنی بکن ولی حق نداری به عشقم نسبت به خودت شک کنی! نمیخوام اشتباه ۱۵ سال پیشمو تکرار کنم، باید باهم حرف بزنیم، آزرا از اونجا میره. بورا به آرایشگاه سراغ یه پیرزنی میره که شوهرش موکلشه و سعی میکنه ازش زهر چشم بگیره. صنم هم به اونجا اومده و از دور او را زیر نظر داره و با خودش میگه این مرتیکه چیکار داره با اون پیرزن؟ میخواد چیکار کنه؟ بورا اون پیرزنی تهدید میکنه و داشت کارشو خوب پیش میبرد که صنم بلند میشه و میره بالا سرش. بورا جا میخوره و میگه صنم؟ تو اینجا چیکار میکنی؟ صنم میگه با این پیرزن چیکار داری؟ خجالت نمیکشی با تهدید میخوای طلاهاشو بگیری؟ سپس رو به اون زن میگه مادرجان حرفشو گوش دنیا بی بخاره هیچ کاری نمیتونه بکنه!
اون پیرزن با خوشحالی میگه یعنی هیچ مویی هم تو صندوق پیدا نشده بوده؟ بورا میگه چرا پیدا شده به این ناقص العقل گوش نده نمیفهمه چی داره میگه! صنم میگه شما به من اعتماد کنین هیچ کاری نمیتونه بکنه! اون زن میگه خدا خیرت بده اگه نیومده بودی این وکیل قلابی داشت منو زندانی میکرد! و از اونجا میخواد بره که میگه به اون شوهر بی عقلمم بگو وقتی مرد سر قبرش یه تاج گل خیلی بزرگ میزارم که از اون دنیا هم چشماشو بزنه و با خنده میره. صنم میگه چی؟ میخواستی بندازیش زندان؟ بورا میگه نه با این قیچی واقعا میخواستم گردنشو ببرم! معلوم هست داری چیکار میکنی؟ صنم میگه من اومده بودم اینجا موهامو درست کنم تورو اینجا دیدم! آنها باهم دعواشون میشه که بورا میره و صنم میشینه تا موهاشو درست کنه. آزرا تو اتاقش نشسته و گریه میکنه که چولپان به اتاقش میره و با دیدن حالش غصه میخوره، آزرا میگه چرا؟ هروقت میدیدمش برق چشماشو میدیم و گریه میکنه چولپان میگه اون برق چشمای خودت بود عزیزم. آزرا میگه بهش اعتماد کرده بودم! چولپان بغلش میکنه و آرومش میکنه. آرمان به شرکت برمیگرده و همگی از دیدنش خوشحال میشن و دورشو میگیرن و خوشحالی میکنن. از سر و صدا آزرا میگه چیشده؟ چخبره؟ چولپان میگه دلقک به سیرکش برگشته آزرا جا میخوره و میگه چی؟ چجوری؟ و به سالن میره و با دیدن آرمان او را در آغوش میگیرد و خوشحال میشه. آرمان به عصمت میگه من تورو اخراج نمیکنم به خاطر جاسوسیت، اخراج واست پادشاهه باید بمونی کار کنی و پوست بندازی. سرگن وسایلشو جمع میکنه و وقتی آرمان میره اتاقش سرگن میگه نمیدونم چرا بورا این کارو کرد! آرمان میگه اگه خانواده واست مهم بود و نزدیکشون بودی میفهمیدی! اگه میخوای میتونی اینجا کار کنی به هرحال به وکیل خوبی مثل شما احتیاج داریم اما سرگن قبول نمیکنه و میره.
سرگن میره اتاق آزرا، آزرا میگه اگه اومدی ذوق کنی و خوشحالیتو به رخم بکشی خوشحال باش و زودتر برو! سرگن میگه فکر میکردم خیلی خوشحال بشم ولی نشدم. تا حالا انقدر ناراحت مثل دیشب ندیده بودمت! فقط خوشحالم که باعث ناراحتیت من نبودم. ما هرچقدر هم که با هم مشکل داشتیم ولی تو مادر عزیزترین ادم های زندگی منی من به بچه هام نگاه میکنم تورو میبینم، قد و قواره میرای، موهای جرن، خنده های ارن! میخوام چیزیو بهت بگم که تاحالا نگفتم ازت معذرت میخوام به خاطر همه ی کارهایی که کردم و اذیتام ازت میخوام یه زندگی جدید شروع کنی خوشبخت بشی و حالت روز به روز خوب بشه و اینو بدون که هرجا به مشکل خوردی میتونی رو من حساب کنی فقط کافیه بهم بگی سریع خودم و میرسونم و دستشو دراز میکنه تا دست بدن اما آزرا دست نمیده و وقتی سرگن داره میره بدرقه اش میکنه و میگه خداحافظ سرگن موفق باشه و دستشو به طرفش میگیره سرگن با لبخند دست میده و میره. ییلدریم به خانه بورا رفته و ماجرارو برای اونم میگه ییلدریم میگه پس آرمان پدرته! بعد از چند دقیقه صنم به اونجا میاد و با دیدن اونا میگه جلسه هیئت خائنان گرفتین؟ ییلدریم میخواد بره که صنم بهش میگه ازت میخوام خودتو تو ذهن آزرا مثبت کنی ییلدریم میگه تمام تلاشمو میکنم. صنم یهبه بورا میگه اومدم تا پرونده ای که خراب کردمو درست کنم و تا درست نشه نمیرم و باهمدیگه درباره پرونده همفکری میکنن. ییلدریم پیش بوکت میره و میگه همسرتون یه وکیل خوب گرفته آزرا جوهر! لازم دارین که یه وکیل خوب بگیرین تا شانس برنده شدن داشته باشین! و ازش میخواد تا درباره اش فکر کنه. آزرا با چولپان نقشه کشیده تا مادر و پدر اونور را از طلاق منصرف کنن. اونور به هوای شیرینی مادرشو میفرسته بیرون که آزرا ازش میخوابه جای خرید با اونور بیاد خونه او تا شیرینی بخوره اینجوری باهاش حرفم میزنه و میگه که میخوام وکالتتو قبول کنم او خوشحال میشه. چولپان هم وکالت پدر اونور را برعهده گرفته. آزرا به خونه میره و اونجارو بهم میریزه و به بچه هاش میگه مهمون اومد خودتون باشین نمیخواد اصلا مراعات کنین……
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس