خلاصه داستان قسمت ۶۶ سریال ترکی بچه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۶ سریال ترکی بچه را مطالعه می کنید. سریال بچه (Çocuk) به کارگردان سرکان بیرینجی محصول سال ۲۰۲۰ ترکیه می باشد. این سریال در ۱۸ قسمت ۱۲۰ دقیقه ای به سفارش تلویزیونی دولتی Star ساخته شده که با استقبال زیادی از تماشاگران این شبکه مواجه شده است.

قسمت ۶۶ سریال ترکی بچه
قسمت ۶۶ سریال ترکی بچه

خلاصه داستان سریال بچه

یک مادر بنام آکچا (مروه چاعیران) که خود دختر یک زن فاحشه می باشد به دلیل اینکه برای پسرش زندگی خوبی فراهم کند ، از مادر بودنش دست می کشد او پسرش را به شعله (جیدا آتش) که عروس یک خانواده ثروتمند می باشد می دهد و او به آکچا قول می دهد برای پسر یک عمر مادری کند و نام بچه را افه می گذارد. در حالی شعله این بچه را مثل فرزند خود بزرگ کرده و در حقش مادری می کند اما با بدنیا آمدن فرزند خود همه چیز عوض می شود. در نهایت مادر شوهر او ، آسیه (نازال کسال) نیز رازی دارد که اگر افشا شود زندگی همه زیر رو می شود

خلاصه داستان قسمت ۶۶ سریال ترکی بچه

حسن و آکچا، افه را به خانه خودشان می برند. افه بخاطر جابجایی و دوری از علی کمال، ناراحت شده و با کسی حرف نمی زند. او تمام شب را بیدار مانده و گریه میکند. حسن پیش افه می آید و سعی دارد او را آرام کند. آنها افه را سرگرم میکنند اما فایده ای ندارد. حسن ناراحت شده و از اینکه نمی‌تواند پسر خودش را آرام کند، خودش گریه اش میگیرد. صبح، حسن متوجه ماشین علی کمال دم در می شود‌. علی کمال نیز تمام شب را در اتاق افه بوده و ناراحت است. او دم در خانه حسن آمده و همانجا خوابیده است. حسن بیرون می آید و برای علی کمال چای می برد‌ . او به دروغ میگوید که حال افه خوب است و شب خوبی را گذرانده اند. سپس علی کمال را برای صبحانه داخل می آورد. افه با دیدن علی کمال خوشحال می شود. توفیق، دوست قدیمی رضا و علی، دم عمارت آسیه می آید تا رضا را ببیند. آسیه می‌گوید که رضا خانه نیست، اما توفیق را به صرف قهوه دعوت میکند. توفیق متوجه می شود که آسیه، مادر حسن و معشوقه علی بوده است. او برای حسن ناراحت است و می فهمد که رضا در ناپدید شدن علی دستی داشته است. آکچا بخاطر هوایی شدن افه، از علی کمال میخواهد که از آنها فاصله بگیرد و نزدیک خانواده او نباشد، زیرا به علی کمال اعتماد ندارد و حس میکند که باز هم برای به دست آوردن افه نقشه ای در سر دارد. او سپس داخل می آید و تصورش را به حسن نیز میگوید و از او میخواهد که اجازه نزدیک شدن علی کمال را ندهد. حسن میگوید که بخاطر وضعیت افه و عادت کردنش با شرایط جدید باید او را درک کنند، اما آکچا راضی نمی شود. افه همچنان ناراحت است و میگوید که دلش برای خانه خودشان تنگ شده. آنها سعی میکنند افه را سرگرم کنند. در خانه، شعله به آسیه میگوید که تصورش از رفتن افه اشتباه بوده و حالا خانواده آنها از هم پاشیده و علی کمال افسرده شده است.

او از این وضعیت ناراحت است اما نمی‌داند باید چه کند. کمی بعد، رضا به خانه می آید.او به آسیه که با نفرت به آن نگاه میکند، میگوید که طبق خواسته مراد، قصد دارد به عمارت برگردد و آنجا زندگی کند. او چمدانهایش را نیز همراه خودش آورده. آسیه با شنیدن این حرف به شدت عصبی می شود، اما رضا اهمیتی به آسیه نمی‌دهد. رضا که هنگام آمدن، توفیق را در حال خروج از خانه آسیه دیده بود، یکی از افرادش را دنبال او فرستاده تا توفیق را تعقیب کنند. توفیق به مغازه خودش می رود و آن فرد آدرس مغازه را به رضا می‌دهد. رضا به مغازه توفیق می رود. او که میداند توفیق از ماجرای مرگ علی با خبر شده، با اسلحه او را تهدید میکند که به کسی چیزی نگوید. سپس یک میکروفون شنود داخل مغازه جاگذاری میکند. حسن، افه را به ملک پدرش می برد تا آنجا را به او نشان بدهد. او تابلوی نقاشی پدرش را به افه نشان داده و ناگهان متوجه نامه ای داخل قاب نقاشی می شود که یک تهدید برای مرگ علی است. او متوجه می شود که علی کشته شده است. سپس شوکه و ناراحت می شود.همان لحظه، توفیق با حسن تماس گرفته و در مغازه اش قرار میگذارد‌‌. رضا زودتر به مغازه توفیق می‌رسد و در را قفل میکند. او قصد کشتن توفیق را بخاطر اهمیت ندادن به هشدارش دارد. آنها با یکدیگر درگیر می شوند. هنگامی که حسن در مغازه را می شکند، جنازه توفیق را روی زمین میبیند و شوکه می شود. او متوجه می شود که پیامی از توفیق برایش آمده بوده که داخل آن نوشته شده، اکچا و افه را از رضا دور نگه دارد زیرا او خطرناک است. حسن حدس می زند که قاتل علی، رضا بوده است. او با عصبانیت به سمت خانه آسیه می رود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا