خلاصه داستان قسمت ۶۶ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۶۶ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.
قسمت ۶۶ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
هالوک در حال آشپزی کردن است و جشنی تک نفره گرفته برای خودش. چولپان به اتاق آرمان میره که میبینه نیست و همان موقع واسش پیام میاد از طرف بورا که چطوری پیرمرد؟ چولپان جا میخوره و فیلم فریها را تو گوشیش میبینه و شوکه میشه. همان موقع آرمان میاد که چولپان میگه جوابی واسه این داری؟ و سرزنشش میکنه و میره آرمان جلوشو میگیره تا بهش توضیح بده اما چولپان میگه میخوای چی بگی؟ که فریها دروغ گفته؟ آرمان میگه کجا میری؟ چولپان میگه پسر تو زندگی منو سیاه کرد توقع داری اینجا بمونم؟ همینجا شراکتمون تموم شد آرمان ارصن و میره. آزرا که در حال گریه کردن تو اتاقشه گوشیش زنگ میخوره و فکر میکنه که ییلدریم اما وقتی اسمشو نمیبینه تو گوشیش بیشتر ناراحت میشه. بوکت به خانه هالوک میره که هالوک میگه اینجا چرا اومدی؟ همه چیز تموم شده! بوکت میگه تو میدونستی که من تولد واست گرفته بودم واسه همین از قصد با اون زن تنها اومدی چون میخواستی من عصبی بشم! هالوک تایید میکنه و میگه آره میدونی چرا؟ چون من ۱۵ ساله که ازت متنفرم! بوکت جا میخوره و میگه چی؟ چرا زودتر ازم طلاق نگرفتی پس؟ هالوک میگه میدونی چرا؟ چون تازه داشتم معروف میشدم، داشت کتاب هام طرفدارای زیادی پیدا میکرد و اگه جدا میشدم این کتاب ها به اسم من چاپ نمیشدو انقدر محبوب نمی شدم! بوکت با کمال ناباوری بهش نگاه میکنه و میگه خیلی کصافطی! هالوک میگه میدونی الان چیکار کردم؟ کاری کردم که دیوونه به نظر برسی همه فکر کنن کسی هستی که با قرص و آرامبخش رو پایی! یه زن بدبخت که آویزون شوهرش، بوکت با ناراحتی از ته دلش گریه میکنه و میگه تو مریضی روانی! سپس هالوک سر میز ناهارش میشینه و میگه ببخشید ولی اندازه یه نفره بوکت از اونجا بیرون میره. گونش تو اتاقشه که یکدفعه داد میزنه و به یالین میگه دردم شروع شده و شروع میکنه به داد زدن.
یالین سریع خودشو پیش گونش میرسونه و میگه قانون اول چی بود؟ تلفن همراه همیشه پیشم باشه و باهمدیگه درباره نکاتی که حین حاملگی باید رعایت شود حرف میزنن و تمرین میکنن. آزرا در خانه اش در حال گریه کردن و غصه خوردن است که یکدفعه به خودش میاد و تصمیم میگیره که بره جلوی ییلدریم را بگیره سپس سریعا به طرف خانه ی ییلدریم راهی میشه. ییلدریم وسایلشو جمع کرده و از خانه بیرون میاد و موقع رفتن به یالین زنگ میزنه و بهش خبر میده سپس میگه که ماشینشو برای اون میزاره یالین خوشحال میشه و تشکر میکنه ولی میگه که در کل ناراحته واسه رفتنش. ییلدریم تو مسیر فرودگاهه که آزرا به خانه اش میرسه و وقتی میبینه خونه نیست بهش زنگ میزنه. ییلدریم با دیدن اسم آزرا رو گوشیش حسابی خوشحال میشه و تلفنو برمیداره. آزرا بهش میگه که نرو برگرد میدونم اشتباهه ولی میخوام این اشتباهو بکنم نرو! ییلدریم قبول میکنه و گوشی از دستش می افتد. او وقتی میخواد تلفن را برداره تصادف میکنه. آزرا شوکه میشه و او را صدا میزنه و میگه نجاتت میدم. مراسم رونمایی از کتاب جدید هالوک برگزار میشه و آزرا در حال گریه کردن می باشد از طرفی هالوک سخنرانی می کند و فردی به نامه افه به اونجا میاد. هالوک با دیدنش تعجب میکنه و میگه تو اینجا چیکار میکنی دیگه؟ افه بعد از کمی حرف زدن میگه اومدم تا حقیقتو بهتون بگم که از این به بعد به جای این اسمی که رو کتاب نوشته شده اسم صاحب اصلیش یعنی بوکت ثبت بشه! همیشه شوکه میشن که آزرا میره جلو و میگه دارین تهمت بزرگیو به موکلم میزنین! حواستون هست؟ افه بعد از صحبت کردن باهاش در آخر رو به همه میگه ما عشقامونو میکشیم سپس به هالوک نگاه میکنه و میگه گاهی کنار می ایستیم و نگاه می کنیم سپس بهآزرا نگاه میکنه و میگه گاهی هم گریه و زاری میکنیم.
۱۲ ساعت قبل: آزرا به سر قبر ییلدریم رفته و باهاش درد و دل میکنه و از عشقش و دل تنگیش بهش میگه. آزرا کار وکالت را ول کرده و در کافه گونش کار میکنه. چولپان پیشش میره و با گریه و التماس ازش میخواد تا به زندگی عادیش برگرده و بشه همون آزرا همیشگی نه این که هر روز بره سر قبر ییلدریم! آزرا با گلگی و ناراحتی به مادرش میگه من نباید به حرف تو گوش میدادم! اگه به حرفت گوش نمیدادم میدونی چی میشد؟ چولپان با گریه سر تکون میده و میگه الان اینجا و زنده بود! سپس میگه من دارم خودم عذاب میکشم دارم داغون میشم بزار حداقل به خاطر تو عذاب نکشم! و ازش میخواد به بچه هایش فکر کنه اما آزرا بهش میگه از اینجا برو! آزرا به خاطر شیرینی هایی که درست می کند حسابی معروف شده و اون کافه را شلوغ کرده. بعد از چند ساعت آرمان به اونجا میره و درباره یه پرونده خیلی قوی با آزرا حرف میزنه آزرا واسش آرزوی خوشبختی و موفقیت میکنه که آرمان میگه من به تو احتیاج دارم آزرا! آزرا میگه من دیگه کاری ندارم به اون زندگی. افه با وکیل طرف مقابلش رابطه داره و شب پیشش بوده. فردای آن روز وقتی از خواب بیدار میشن میبینن خواب موندن و سریعا به طرف دادگاه میرن و در دادگاه حاضر می شوند…
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس