خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی حلقه + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی حلقه می باشید. این سریال ترکیه ای درام عاشقانه و اکشن در سال های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ ساخته شده است. شرکت تولیدکننده سریال حلقه Es Film است و کارگردان آن زیبا و پلیسی ولکان کوچاترک می باشد. نویسندگان سریال نیز Aziz Tuna C و Selim Bener و Ali Demirel هستند. به نظر می رسد در این سریال شاهد درگیری شخصیت ها با موضوعاتی همچون پول، عشق، مرگ و قتل خواهیم بود. خلاصه اینکه، این سریال به نظر یک درام عاشقانه و جنایی جذاب با مضامین پیچیده اجتماعی به نظر می رسد.
قسمت ۶ سریال ترکی حلقه
طبق نقشه ای که جهانگیر کشیده، او با ایرم و آدام به سالن اسکندر میرن و باهمدیگه حرف میزنن درباره کار. در همین حین کان با ظاهری مثل پیک های اسکندر که پول هارو جابه جا میکنن به اونجا میاد و به طبقه بالا میره. او طبق نقشه ای که جهانگیر بهش داده بود به حساب کارمندای اسکندر میرسه و ۵ میلیون پول از دخل برمیداره و تو ساک میزاره و از طریق فضای بازی که تو سقف تنبیه شده بود ساک پول را روی پشت بام میندازه سپس با ساکی خالی از پول از ساختمان خارج میشه. موقع رد شدن از سالن جهانگیر و آدام به او نگاه میکنن و کان با نگاهش بهشون میفهمونه که کار تموم شده همان موقع مژده دختر اسکندر در حال رفتن به پیش پدرشه که نگاه آنها از چشمش دور نمیمونه. جلوی در کان را تفتیش بدنی میکنن و میفرستتش از اونجا بره دیگه. مزده میره پیش پدرش میشینه که اسکندر بهش میگه داریم درباره کار حرف میزنیم! او بهشون میگه خوب همش که نمیشه کار خوب یخورده استراحت کنین. آدام به هوای سرویس بهداشتی از پله های اضطراری به پشت بوم میره و ساک پول راز پشت ساختمان به پایین میندازه و کان بعد از برداشتنش از اونجا میره.
آدام به سر میز برمیگرده و مژده متوجه چشمک زدن آدام به جهانگیر میشه ولی چیزی نمیگه اما میدونه کاسه ای زیر نیم کاسه ست! بعد از چند دقیقه یکی از آدم های اسکندر پیشش میره و دگرگونی بهش میگه که بهشون دستبرد زدن او شوکه میشه و به طبقه بالا میره. مژده آروم یه چنگال تو جیب جهانگیر میزاره و میگه بابام همه چیزو میفهمه و مچتو میگیره! جهانگیر چنگالو میزاره رو میز. اسکندر وقتی موضوعو میفهمه با عصبانیت اونارو کتک میزنه و میگه شما اینجا چیکاره اید پس؟ سپس اونارو سرزنش میکنه وازشونمیخواد اون شخصی که این کارو کرده سریعا پیداش کنن. او به طبقه پایین میره و جهانگیر را گوشه ای میکشه و میگه اگه اینجا نبودی میگفتم قطعا کار توعه! اما تو اینجا نشسته بودی کنارم! سپس بعد از کمی حرف زدن بهش میگه اون آدام یه لحظه رفت، امیدوارم که کار تو نباشه که اگه باشه خودم انتقام سختی میگیرم! جهانگیر پیش بقیه برمیگرده و ازشون میخواد تا بلند بشن برن دیگه. جهانگیر و آدام سر قرار با کان میرن و کان پولو تحویل میده. او پیش پدر و مادرش میره و پولو روی میزشون میزاره.
ایلهان عصبی میشه و میگه این چه کاریه آخه! اگه اونو بندازی به جون خودت چی؟ و باهمدیگه بحث میکنن که جهانگیر میگه بالاخره باید جلوش وایسیم یا نه؟ باید بفهمه که مقابلش کی وایساده! ایلهان با عصبانیت میگه فقط ازت میخوام به کارهای خودت برسی منم به کارهای خودم! جهانگیر بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره که گولای به ایلهان میگه جهانگیر طرف توعه! روبروت که واینستاده! ایلهان عصبی و کلافه میشه. کان یه خونه اجاره کرده که با مادرش اونجا زندگی میکنه. حمیرا میگه ای کاش اصلا وارد این بازی نمیشدی! نگرانیم و نمیخوام از دستت بدم! کان بهش قول میده که همیشه مراقب خودش و او باشه و با موفقیت انتقام مرگ پدرشو میگیرن سپس حمیرا را در آغوش میگیره و ازش میخواد الکی نترسه چون اتفاقی نمیوفته….