خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه  کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.

قسمت ۶ سریال ترکی زندگی شاهانه من
قسمت ۶ سریال ترکی زندگی شاهانه من

قسمت ۶ سریال ترکی زندگی شاهانه من

اونور داره میاد پایین که شبنم میگه اومدم عشقم تو برو بالا اونور میگه باشه و میره. او مدام میپرسه داداش نیازیم کجاست؟ شبنم میگه چی میگی؟ تو از کجا نیازیو میشناسی؟ او میگه یه روز کمکم کرد تو خیابون وقتی میخواستن کتکم بزنن سپس مدام میپرسه نیازی کجاست که شبنم گوشیشو میگیره و به خودش زنگ میزنه تا شماره اش واسش بیوفته و میگه تو از اینجا برو خودم بهت زنگ میزنم پیدات میکنم. شبنم میره پیش اونور و بهش میگه که اجه کاردستیش اول شده و درباره اجه باهاش حرف میزنه. شب شبنم دوباره نوشیدنی میخوره که توهم نیازی را میزنه و باهاش حرف میرنه او بهش میگه که دیدی چقدر زرنگه جی پی اس ماشینتو چک کرده و فهمیده رفتی اونجا میخوای چیکار کنی؟ او میگه به کاریش میکنم و چیزیم تو محل پیدا نمیشه چون پاک شده همه چیز. مسعود با نیروهاش به کاروانسرای قدیمی رفته و اونجا با نمونه برداری میگن بخش که هیچ ردخونی اینجا نیست مسعود کلافه میشه. فردای آن روز آیسل در خانه در حال آماده کردن تدارکات هستش از طرفی ملیسا کسی که تو سفر قبلی اونور به نیویورک پیشش رفته بوده به استانبول اومده. او به خانه آیسل میره که از دیدن همدیگه خوشحال میشن و همدیگرو در آغوش میگیرن. آنها باهمدیگه حرف میرنن و ملیسا به آیسل میگه سری قبل من بودم شبنم اومد الان شبنم هست ولی من اومدم و پا پس نمیکشم. سپس درباره اینکه ملیسا و اونور همدیگرو چقدر میخواستن باهم حرف میزنن.

آیسل میگه مطمئنی میشه؟ ملیسا میگه تو سفر قبلی که اونور فکر میکنه تصادفی باهم روبرو شدیم اتفاقاتی افتاد که امیدوار شدم و فهمیدم شدنیه سپس شروع میکنه به آیسل گفتن و تعریف کردن اما یادش میاد که شب آخر رفت تو اتاق اونور تا پیشش باشه و او را بوسید اما اونور ازش خواست بره اتاق خودش و جلوشو گرفت و با یادآوری این به آیسل میگه همونجوری نگاهم کرد که قبلا منو میدید. سپس از آیسل میپرسه حالا چرا بعد از ۱۰سریال خواستی بیام؟ آیسل یادش میاد که تو شب جشن از پشت در اتاق شنید از مهمونا که شبنم جای اونو گرفته و دیگه آیسل کمرتگه و کمتر کسی میشناستش و ملکه شبنم شده او به خاطر ترس از این اتفاق میخواد شبنم را از رده خارج کنه اما به ملیسا میگه من فقط به فکر اونورو میدونم اون زن موندنی نیست. شبنم تو حیاط خونه اش با دست راست و دستیارشون حرف میزنه و میگه قرار بود دستبند اجه را بگیری گرفتی؟ او میگه نه! شبنم میترسونتش که اگه اونور بفهمه خیلی بد میشه و میگه اشکالی نداره هرکی پرسید حتی اگه خود اونور پرسید بگو رفتم گرفتم زمانشم بگو همون شب مهمونی رفتی کاروانسرای قدیمی باشه؟ او قبول میکنه. همان موقع مسعود اونجا میاد و شبنم شروع میکنه با او درباره دستبند و کاروانسرای قدیمی حرف زدن که مسعود میشنوه و میفهمه که اینجوری اونشب دستیارش رفته اونجا دستبند اجه را گرفته و جی پی اس واسه این اونجارو نشون داده سپس بعد از رفتن دستیار، مسعود با شبنم درباره دوران تحصیلش میپرسه که عکسش تو کالج نبود شبنم سعی میکنه با خونسردی بپیچونتش….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا