خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.
قسمت ۷۰ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
هالوک به طرف آزرا اسلحه گرفته ولو ا برای کمک پیشش میره که هالوک با ضربه ای او را بیهوش میکنه و در حالیکه به طرف آزرا اسلحه گرفته تیری شلیک میشه! ۳روز قبل: آزرا تو دفترش در حال گریه کردنه که افه میپرسه حالت خوبه؟ آزرا میگه هرچیم میتونه باشه جز خوب! آزرا ازش میپرسه ماجرا چیه؟ افه میگه وقتی کتاب جدیدی که نوشته را دیدم اتفاقی قسمتی از وصیت نامه پوکت را هم تو اون کتاب نوشته و جوری نوشته بود که انگار اون کنارش نشسته بوده در حالیکه من کنارش بودم! و جوری وانمود کرده که انگار برای کاراکتر تو کتاب بوده! سپس بهش چیزی نشون میده و میگه ببین ماشینی که با ماشین ییلدریم تصادف میکنه ماله هالوکه! آزرا شوکه میشه و میگه یعنی میگه مرگ ییلدریم و پوکت زیر سر هالوکه؟ افه تایید میکنه. آزرا حالش بد میشه و میگه من اونو میکشم، افه آرومش میکنه و میگه از طریق خودش به خودش ضربه میزنیم به تو اعتماد داره! بچه ی گونش مدام گریه میکنه و اونا نمیدونن باید چیکار کنن تا اینکه چولپان میاد و بچه را میگیره و میگه این بچه نفخ داره و پستش میزنه و بعد از چندتا آروق حالش خوب میشه و آروم میشه. سپس همه میرن سرکارشون که صنم میره اتاق گونش میبینه اونا خوابیدن و بچه را در آغوش میگیره که گریه اش میگیره و با استرس از اتاق بیرون میاد تا آرومش کنه. آزرا با افه دعوا میکنه که چرا از همون اول بهم چیزی نگفتی! افه میگه میخواستم بگم اگه یادت باشه ازت پرسیدم یه سوال که بدونم ازشون چقدر میدونی! آزرا باهاش دوباره دعوا میکنه و میگه تو کارهای من دخالت نکن من خودم به حسابش میرسم! و میره که افه میگه نمیتونی یه زن آماتور از پسش برنمیاد! آزرا جا میخوره و میگه با من بودی؟ خودتی! پررو و از اونجا میره، افه میگه من میخوام بهش کمک کنم ببین چیکار میکنه!
بورا به خانه چولپان میاد که صنم میگه اینجا چیکار میکنی؟ شانس آوردی که مامانم خونه نبود! بورا وقتی میبینه نوزاد داره مدام گریه میکنه بهش میگه بده من اینجوری بچه را آروم نمیکنن! صنم میگه بیرون سرده بیا تو. بورا با گرفتن بچه آرومش میکنه و میخوابونتش صنم جا میخوره. بعد از چند دقیقه گونش از خواب بیدار میشه و میگه بچه ام کو؟ دزدیدنش! صنم سریع به بورا میگه از اونجا بره تا آنها ندیدنش. یه دختر به نام زینب با یه بچه تو بغلش از کسی فرار میکنه و به دفتر چولپان میره. چولپان در را باز میکنه که اون دختر بهش میگه منو یادتون میاد؟ چولپان به یاد میاره که در گذشته یه گروه از بچه مدرسه ای ها به اونجا رفته بودن تا چولپان درباره شغلش واسشون توضیح بده و زینب روپوش چولپان را پوشیده بود و بهش قول داده بود که درس میخونه تا یه روزی روپوش خودشو بپوشه. زینب با گریه میگه نزاشتن به قولم عمل کنم چولپان خانم، چولپان میگه چیشده زینب این بچه داداشته؟ زینب میگه نه پسرمه! همگی تعجب میکنن. صنم تو دفتر آزرا را میبینه که اصلا حالش خوب نیست ازش میپرسه چیشده که آزرا میگه مرگ ییلدریم تصادف نبوده کشتنش! صنم و بورا همزمان میگن چی؟ چولپان زخم روی پا زینب را میبینه و میگه این چیه؟ چه بلایی سرت آوردن؟ زینب میگه میترسم چولپان میگه از کی؟ زینب با ترس میگه از شوهرم! و یادش میاد که یه شب که تو خونه بوده و وقتی شوهرش میاد باهاش بدرفتاری میکنه و وقتی زینب اونو عمو خطاب میکنه بهش میگه دوسال شده هنوز داری میگی عمو؟ من شوهرتم بابای بچه ات میفهمی؟ زینب میگه چیکار کنم آخه این همه سال بهت گفتم عمو نتونستم عادت کنم سپس شب وقتی خواب بودن از خونه با یوسف بچه اش از خانه فرار میکنه و به اونجا میاد.
چولپان گریه میکنه و میگه آخ با تو چیکار کردن زینب الان تو باید عروسک بازی کنی! زینب میپرسه بهم کمک میکنی که جدا بشم؟ چولپان میگه البته من هنوز نمردم. چولپان میگه اول باید مدرک ضرب و شتم بگیریم ازش زینب میخواد که یه مدت اونجا بمونه و به جاش نظافت کنه اما چولپان میگه اینجا جای موندن نیست ولی یه جای بهتر سراغ دارم زینب خوشحال میشه و بغلش میکنه و تشکر میکنه. صنم با شنیدن حرف های آزرا جا میخوره و میگه چی؟ یعنی اون هالوک عوضی باعث مرگ ییلدریم شده؟ سپس یاد آخرین برخوردش باهاش میوفته و میگه نباید آخرین برخوردمون اونجوری میشد. هالوک به اونجا میاد و به آرمان میگه وقت دارین؟ جیلان از اونجا بیرون میاد و به چولپان زنگ میزنه و میگه آرمان خان میخواد وکیل به فوتبالیست بشه من بهش گفتم که شاید شما بخواین وکیلش بشین ولی بلند خندید چولپان حرصش میگیره و قطع میکنه. جیلان با خودش میگه من تا شما دوتارو باهم آشتی ندم این جاسوسی ادامه داره. سلیم شوهر زینب وقتی میبینه خبری از زینب نیست به مادرش زنگ میزنه و میگه اونجاست یا نه اما اونا هم میگن نه پدرش رفته دنبالش در آخر میگه یه حدسی میزنم چندبار حرف از طلاق زده بود احتمال داره اینبار رفته عملی کنه. همش از یه وکیل حرف میزد سلیم آدرس وکیلو میخواد. چولپان با زینب به پزشکی قانونی رفته تا گزارش ضرب و شتم را بگیره. زینب میپرسه که دیگه به اونجا برنمیگردم نه؟ چولپان میگه معلومه که نه عزیزم. چولپان با دیدن کبودی های روی بدم زینب حالش بد میشه و چشمش را میبندد و آه میکشه….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس