خلاصه داستان قسمت ۷۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۷۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۷۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۷۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۷۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

افه با آزرا کل کل میکنه و ازش میخواد تا قوی باشه اما آزرا با عصبانیت باهاش رفتار میکنه. صنم به آزرا میگه البته باید ازش تشکر کنی عزیزم چون اگه نبود نمیفهمیدم که مرگ ییلدریم جنایت بوده! و از اون روی هالوک مطلع نمیشدیم! آزرا میگه من فقط از خودم عصبیم! افه باهاش صحبت میکنه و آرومش میکنه و بهش میگه که باید چشماتو باز کنی چون با چشمان بسته نمیشه حقایقو دید! هالوک به ساحل رفته و با یادآوری لحظه کشتن پوکت دفترشو تو دریا میندازه. چولپان به سلیم که اونجا اومده میگه تو وکیل نداری؟ سلیم میگه دارم و داره میاد ولی بدون زنم از اینجا نمیرم! چولپان میگه من نمیزارم هرجایی میتونی بری البته بدون زینب! سلیم میگه ولی من بدون زنم هیچ جا نمیرم! چولپان میگه حق نداری بهش نزدیک بشی حکم فاصله میگیرم! سلیم میگه بهترین وکیلو گرفتم چولپان میگه خوشحال نباش چون بهترین وکیلو زینب داره! در اتاق باز میشه و سرهان وارد میشه چولپان با دیدنش جا میخوره و کلافه میشه. زینب وقتی از سرویس بهداشتی میخواد بیرون بیاد با مادرش روبرو میشه که شروع میکنه به تحقیر کردنش که این چه جور لباس پوشیدنیه؟ و بهش میگه خوشی زده زیر دلت نمیدونی داری چیکار میکنی! زینب با گریه میگه من خوش نیستم! یکبار برای همیشه بزارین من به چیزی که میخوام برسم! طلاق بگیرم تموم بشه بره! مادرش میخواد کتکش بزنه که چولپان دستشو رو هوا میگیره و میگه دفعه آخرت باشه که دست روش بلند میکنی! طلاق زینبو میگیرم و برخلاف شما که مثلا خانواده اش هستین حمایتش میکنم! سپس دست زینب را میگیره و به اتاق میبره. افه طبق نقشه شان به هالوک زنگ میزنه و روی اسپیکر میزاره سپس با آزرا و صنم باهاش دعوا میکنن و میگن که چجوری به اون دفتر دسترسی پیدا کرده؟ آزرا با عصبانیت میگه من تورو میکشم! میندازمت زندان!

سرگن با یکسری جعبه کادو سر میز میره و به بچه هایش و آزرا میگه بیاین وقت کادو گرفته! سپس به هرکدومشون یه جعبه کادو میده سپس اول به آزرا میگه بازش کنه او با قاب عکس دختر کوچیکه روبرو میشه سپس همه ی اونا هدیه هاشونو باز میکنن که میبینن دست هرکدومشون عکس یکیشونه سرگن میگه این یعنی اینکه ما خانواده ایم حالا هرچقدر که از همدیگه دور باشیم! هرچقدر که همدیگرو ببینیم یا نبینیم! شماها میوه ی این راه ۱۵ ساله ی من و مادرتونین! درسته اشتباهاتی بوده میدونم از طرف منم بیشتر بوده ولی این چیزیو عوض نمیکنه ما همیشه یه خانواده ایم! سپس یچه هایش را بغل میکنه. وقتی با آزرا تنها میشه او ازش میپرسه ماجرا چیه؟ تو فقط به خاطر کار از بچه هات دور نمیشی! اولین پیشنهاد کاریت نبوده! سرگن میگه درست میگی این هوشت منو اذیت میکنه! من تو رابطه ام جدیم هستیم حالا ناخواسته بارداره قراره اونجا ازدواج کنیم بعد بیایم اینجا آزرا میگه چرا به من نگفتی؟ سرگن میگه چون حالت داغون بود چی میگفتم؟ زن گی ادامه داره کره زمین داره میچرخه تو سرجات موندی! همه حق دارن خوشبخت بشن بیشتر از همه خود تو! میرم و میام و کم کم واسشون همه چیزو تعریف میکنم. بورا با هالوک قرار داره و درباره پرونده باهمدیگه صحبت میکنن که بورا بهش میگه با این برنامه ای که ریختم میتونی ببینی که آزرا کجاست و کجا داره میره! بورا موقع خداحافظی سوتی میده و درباره سه نفری که نقشه کشیده بودن حرف میزنه که هالوک میگه تو از کجا میدونستی که سه نفر بودن؟ من که چیزی نگفته بودم از کجا فهمیدی ۳ نفریم! بورا وقتی میبینه که سوتی داده سعی میکنه آرومش کنه. زینب در اتاق جلسه به سلیم روبرو میشه و بعد از کمی بحث کردن میگه من طلاق میخوام نمیخوام دیگه زنش باشم، سلیم به حالتی تهدیدگونه میگه میدونستین وقتی حامله بوده میخواسته بچه شو بکشه؟ مدارک بیمارستانشم هست! تازه یکدفعه هم بچه را پرت کرد زمین!

زینب داد میزنه و با گریه میگه اون اتفاقی بود! سلیم قبول نمیکنه و میگه بچه مو ازت میگیرم حالا ببین چیکارت میکنم! هالوک با عصبانیت ازش میپرسه که ماجرا چیه؟ بورا حسابی ترسیده و نمیدونه باید چیکار کنه صنم که اونجا بود با شنیدن این حرفا گوشیشو تو جیبش به حالت اسلحه به طرفش میگیره و میگه که اسلحه اش را بندازه هالوک اسلحه را میاره پایین که همان موقع دنیز به صنم زنگ میزنه و هالوک متوجه میشه که اسلحه نیست سپس آنها را به گوشه ای میبرد و ازشون میخواد تا همه چیزو تعریف کنن. هالوک وقتی میبینه دستشون تو به کاسه ست به بورا میگه تا زنگ بزنه به آزرا و افه و بهشون بگه بیان اونجا بورا میگه من زنگ نمیزنم جونم واسم مهم نیست شلیک کن! اما هالوک میگه جون خودت مهم نیست جون صنم چی؟ و میخواد اونو بکشه که بورا جلوش میره و میگه به اون کاری نداشته باش و در آخر صنم را می بوسد و میگه نمیتونم بزارم واسه تو اتفاقی بیوفته و گوشیو میگیره و زنگ میزنه به آنها و از صنم عذرخواهی میکنه.سرگن از خانواده اش خداحافظی میکنه و لحظه آخر آزرا بغلش میکنه و میگه تو هم خوشبخت شو لیاقتشو داری! بعد از رفتن سرگن آزرا با تماس بورا با افه به خانه بورا میرن. اونجا ازشون میپرسن که چیشده؟ همان موقع هالوک از پشت سر به طرفشون اسلحه میگیره و ازشون میخواد تا برن پیش صنم و بورا! افه با تعجب میگه معلوم هست داری چیکار میکنی؟ چولپان در دفترش برای روز جهانی زن یه جشنی ترتیب داده و در حال سخنرانی می باشد…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا