خلاصه داستان قسمت ۷۹ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست + عکس
شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۷۹ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست در این مطلب از سایت جدولیاب می باشید. تا آخر این مطلب همراه ما باشید. این مجموعه به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و اینجی بالابانوغلو آهیسکا (İnci Balabanoğlu Ahıska) و به نویسندگی تونا کیگی و گولبیکه اوته ساخته شده است. بازیگرانی که در این سریال ترکی نقش آفرینی کردن عبارتنداز؛Hakan Yılmaz, Selen Soyder, Eylül Tumbar, Enes Koçak, Berat Yenilmez, Sema Çeyrekbasi, Yigit Kagan Yazici, Yonca Sahinbas, Serhan Onat, Yigit Kalkavan, Hivda Zizan Alp, Çagla Boz, Sait Genay.
قسمت ۷۹ سریال ترکی خود کرده را تدبیر نیست
سراپ و بیلگه باهم کل کل میکنن و به بیلگه میگه یجوری میگی اینجوری باش انگار میخوام دلتو ببرم! اونی که باید پسنده پسندیده! بیلگه میگه اون کیه اونوقت؟ سراپ یاد بشیر آدم مسعود میوفته که صبح اومد بهش ابراز علاقه کرد و ماجرارو به بیلگه میگه او میگه نه نمیشه اون آدم قابل اعتمادی نیست و سعی میکنه منصرفش کنه. اما سراپ تو کل کل عمون موقع زنگ میزنه به بشیر و میگه فردا بیا خواستگاریم و میره. شب تو خونه سراپ سر میز شام به همه میگه میخوام ازدواج کنم و فردا بشیر میاد خواستگاریم همه شوکه میشن و سرکان و آلیزه میگن که آدم قابل اعتمادی نیست! اما سراپ رو حرف خودش میمونه و میره تو اتاقش. سرکان و آلیزه با تورکان حرف میزنن و او میگه که میدونم به خاطر لجبازی با بیلگه اینکارو داره میکنه. فردای آن روز سرکان و آلیزه میرن تا با بیلگه حرف بزنن و ازش بخوان یه کاری بکنه اما بیلگه میگه من به تصمیمش احترام میزارم و کاری نمیکنه. بشیر رفته به خانه نورالدین و از مسعود میخواد تا براش بزرگی کنه و سراپ را واسش خواستگاری کنه اونا اول جا میخورن و در آخر مسعود قبول میکنه. مراسم خواستگاری شروع شده و سراپ با بد اخلاقی از مهمونا پذیرایی میکنه که همه تعجب میکنن از رفتارش.
وقتی مسعود سراپ را از رضوان خانم خواستگاری میکنه رضوان میخواد جواب بده که بیلگه از راه میرسه و میگه اجازه نمیدم سراپ با کسی دیگه ای ازدواج کنه. سراپ و خانواده اش خوشحال شدن که پا پیش گذاشته بشیر و بیلگه باهم دعواشون میشه که همزمان با شلیک هوایی رضوان همه ساکت میشن و صنم از حال میره که همه میترسن و فکر میکنن به اون تیر خورده. بهاء تو تعمیرگاهه با توچه که یه نفر از شرکت نظاف میاد و بهش میگه از دستمال هایی که درست کردین خوشمون اومده و تولید نابود میخوایم و باهاش قرارداد میبندن که بهاء و توچه خوشحال میشن. صنم به هوش میاد و به نورالدین میگه که از حال رفتنم واسه شلیک نبود قبلا هم اینجوری شدم رفتم دکتر و بهم گفت دلیلشو بارها میخواستم بهت بگم نشد و بهش میگه که بارداره نورالدین متوجه نمیشه و همه خوشحال شدن نورالدین وقتی به خودش میاد از خوشحالی همه را بغل میکنه و با مسعود هم رابطه اش خوب میشه. همگی سر میز نشستن و نامزد کردن بیلگه و سراپ، بچه دار شدن نورالدین و صنم، نامزد کردن بهاء با توچه و آلپ با دنیز و آشتی کردن رضوان با خیری را جشن میگیرن و سلفی یادگاری میگیرن. پایان.