خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی حباب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی حباب را قرار داده ایم ما را تا آخر این پست همراهی کنید. فرهان پول رشوه خواران ، گلاهبرداران وافراد که با سود جویی ناشایسته ثروتمند شده اند می دزد و با این پول به جوانان فقیر محله خود کمک می کند ، آنها را آموزش می دهد و به خانواده هایشان کمک می کند، ماجرا از مرگ غیر منتظر شروع می‌شود و زندگی او را تغییر می دهد ، این اتفاق او را نه تنها با آرمان هایش بلکه با عشقش محک می‌سازد. بازیگران سریال ترکی حباب با اسم قدیمی ولگرد عبارتنداز؛ Kaanapali Yildirim _ Biran Damla Yilmaz_ Seray Kaya _ Sarp Akkaya _ Edip Tepe li _ Engin Alkan_ Melisa Dogu

داستان قسمت ۶ سریال ترکی حباب
داستان قسمت ۶ سریال ترکی حباب

داستان قسمت ۷ سریال ترکی حباب

تان رفته دم در خانه با غنچه حرف میزنه و کری میخونه که فردا خونه رو باید تخلیه کنین او کلافه میشه و بعد از رفتنش از اونجا میره پیش دوستان فرهان و ماجرارو میگه دوست پسر غنچه میخواد بره به حساب تان برسه که بقیه جلوشو میگیرن و میگن به اعصابت مسلط باش فرهان میاد و میگه بس کنین دیگه دعوا کنی که چی بشه؟ اونا بجوری لاپوشونی میکنن میان بیرون ما گیر میوفتیم! سپس بهشون میگه که چه نقشه ای کشیده و چرا به ایپک همه چیزو گفته. تو خونه ضیاء مژده به پدرش سر میز میگه که میخوام برم سرکار و خودم پول دربیارم که ضیاء میگه تو تازه اومدی اینجا هنوز با آدرسا آشنا نیستی میخوای کار کنی؟ مژده میگه خوب بزار برم یاد بگیرم میخوام رو پای خودم وایسم! ضیاء میگه نمیخواد به پریهان کمک کن به کارهای خونه برس تا یه خواستگار خوب بیاد بری سر خونه زندگی خودت اونجا هرکاری خواستی بکن مژده با دلخوری میگه همچین چیزیو در شأن من میبینی؟ و با ناراحتی میره تو اتاقش که اردال هم میخواد بره اما ضیاء میگه من اینجا برگ چغندرم؟ بشین سرجات.

فرهان شبانه رفته تو کوچه و از پنجره به اتاق مژده نگاه میکنه مزده دم پنجره میاد و با دیدن فرهان خوشحال میشه و حالش بهتر میشه. آنها باهم تلفنی حرف میزنن یکی گوشی فرهان زنگ میخوره و مژده میگه یه گوشی دیگه هم داری؟ فرهان میگه باید اینو جواب بدم و قطع میکنه. پشت تلفن ایپکه و میپرسه با ناجیه خانم حرف زدی؟ او میگه آره منتظر خبرم باش. فرهان رفته پیش ناجیه و با خودش بردتش به پشت بام خانه خودش و باهاش حرف میزنه و بهش میگه تو به من اعتماد داری؟ او تأیید میکنه که ازش میخواد تو کار ایپک بهش کمک کنه. ضیاء با اردال رفتن بیرون و اونجا به اردال میگه درباره آینده ات فکر کردی؟ میخوای چیکار کنی؟ چیکاره بشی؟ اردال میگه یه فکرهایی دارم ولی هنوز عملی نکردم. ضیاء بهش میگه میتونی به خاطر من کسیو بکشی؟ میخوای تو محله معروف و قدر بشی؟ او میگه معلومه که میخوام ولی با این سنم شدنیه؟ ضیاء میگه مثل آب خوردن مثلا میتونی به خاطر من فرهانو بکشی؟ اردال شوکه میشه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حباب + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا