خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.
قسمت ۸۱ سریال ترکی زندگی شاهانه من
دیدم وقتی میره هتل میبینه اونور اونجاست و بهش میگه که رفته بودم پیش مادرت و همه چیزو بهش گفتم اونور دعواش میکنه که چطور اینکارو کردی؟ او میگه تنها راه محافظت ازت همین بود! اونور میگه فکر کردی ترس من رفتن به زندان بود؟ من از این میترسیدم که مادرمو از دست بدم! و با عصبانیت از اونجا میره. ملیسا به شبنم زنگ میزنه و میگه که دیدم رفته به آیسل همه چیزو گفته شبنم بهم میریزه و حال آیسل را میپرسه که او میگه اصلا خوب نیست من مانعش شدم وگرنه میخواست بکشه خودشو. بعد از قطع تماس به مسعود میگه سپس ادامه میده و میگه حتما دغ و دلیشو رو سر من خالی میکنه مسعود میگه نمیزازم من اینجام. اونور رفته خونه پیش مادرش او دعواش میکنه به خاطر کاری که کرده اونور همه چیزو میگه که اتفاقی بوده نمیخواسته اینجوری بشه آیسل گریه میکنه و بهش میگه تو باید بهم میگفتی! اونور میگه میترسیدم از این نفرتی که تو نگاهته میترسیدم نتونستم بگم آیسل میگه خجالت کشیدی نه؟ و حالش بد میشه که اونور کمکش میکنه رو مبل بشینه آیسل میگه منو ببر پیش پسرم جایی که دفنش کردی اونور گریه میکنه و میگه امشب استراحت کن فردا میبرمت.
فردای آن روز دیدم رفته به کلانتری تا با ییلدریم حرف بزنه درباره اظهاراتش. اونور آیسل را میبره بالا سر قبر دمیر او گریه میکنه و از دمیر معذرت میخواد که دیر پیداش کرد و در حال گریه کردنه که شبنم میره اونجا برای دلداری آیسل باهاش دعوا میکنه و اونو مقصر میدونه و میخواد سیلی بزنه بهش که شبنم میگه بزن اگه آروم میشی بزن سپس آیسل رو زمین میشینه و زجه میزنه که شبنم سرشو در آغوش میگیره و باهاش احساس همدردی میکنه. بعد از چند دقیقه ماجد به اونجا میاد و از آیسل میپرسه دیدم حرفاش حقیقت داشته؟ کار کی بوده؟ آیسل به این فکر میکنه که اگه بگه کار اونور و شبنم بوده جفتشونو با اسلحه میکشه واسه همین میگه زنده ست دیدم دروغ میگفته ماجد میگه از کجا میدونی؟ آیسل میگه بهم زنگ زد گفت حالم خیلی خوبه به زندگیتون برسین ولی نگفت کجاست ماجد بغلش میکنه و میگه ناراحت نباش خداروشکر میدونین زنده ست داره زندگیشو میکنه.
دیدم هم به ییلماز میگه که به دروغ گفتم که کار ملیسا و شبنم بوده نبود دمیر خواستم بهشون تهمت بزنم به خاطر سوزوندن خونه ای که توش بودم. ملیسا به خاطر وضعیت پیش اومده عصبیه و میره سر وقت شبنم او میندازتش تو استخر و میخواد خفه اش کنه که شبنم از راه میرسه و جلوی ملیسارو میگیره احمد ملیسارو میبره که شبنم با دیدم دوباره کل کل میکنن در آخر وقتی شبنم میشنوه که میگه دست شوهر و بچه هاتو بگیر و برو تا نفهمن چیزی از این موضوع بهم میریزه چاقویی برمیداره و بهش میده و میگه تو جرأت نداشتی منو بکشی واسه همین ماجدو فرستادی الان من بهت یه فرصت میدم که منو بکشی دیدم میندازه اونور و میگه چرا باید این کارو بکنم؟ شبنم میگه حالا که نتونستی بزار زیر بالشتت و با چشم باز بخواب دیگه چون من جرأتشو دارم میام سروقتت و از اونجا میره که دیدم شوکه شده…..