خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.
قسمت ۸۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
چولپان به خانه همسر سابق افه رفته تا ببینه ماجرا از چه قراره و درباره کار و زندگیش میپرسه. سپس میگه من خیلی وقته دارم درباره ات تحقیق میکنم، او میگه من؟ مطمئنین؟ اشتباه اسمی نیست؟ چولپان میگه نه من دنبال یه وکیلی بودم که بدون حد و مرز حرکت کنه عین خودت! او حسابی خوشحال میشه و چولپان میگه قبول میکنی دیگه؟ او میگه نه این درخواست خیلی قشنگه ولی نمیتونم قبول کنم من لایقش نیستم! چولپان میگه میخوای تو این خونه صورتی خودتو حبس کنی؟ او با گریه میگه دخترم رنگ صورتشو خیلی دوست داشت وقتی صورتی میپوشیدم خیلی خوشحال میشد منم دیگه صورتی میگیرم و میپوشم که از بهشت منو ببینه و خوشحال بشه چولپان باهاش حرف میزنه و مجابش میکنه که فردا بیاد دفتر جوهر. ارن استرس داره و میگه من نمیتونم ولی افه باهاش حرف میزنه و تحریکش میکنه تا بره تو زمین بازی. چولپان به صنم، گونش و یالین میگه که شماها خیانت کارین! آنها میگن چرا؟ واسه چی؟ چولپان میگه با اون دایی تکین عوضیتون رفت و آمد داشتین؟ آنها انکار میکنن ولی چولپان میگه من خودم همه چیزو میدونم الکی انکار نکنین! گونش و یالین به بهونه گریه کردن بچه شون میپیچونن و میرن تو اتاق صنم میمونه و میگه باشه دیگه پیشش نمیرم. چولپان میگه اتفاقا تو میری، صنم جا میخوره و میگه چی؟ چولپان میگه تو میری و باهاش حرف میزنی و برای بورا کمک میگیری برای زندگیه عشقت. صنم با تعجب میگه چی؟ عشقم چیه؟ چولپان که طعنه زده بود میگه همینجوری گفتم! ارن که گل زده بود حسابی خوشحاله و به افه میگه برای مسابقه ام میای دیگه آره؟ افه میگه اگه بتونم بیام حتما میام سپس آزرا ازش تشکر میکنه و میگه ولی ببخشید نمیتونم اون چیزو که خواستی قبول کنم! افه میگه کمک کن تا یه زن به زندگی برگرده!
آزرا میگه اون زن کیه؟ او شروع میکنه به تعریف کردن که هانده همسر سابقم. تو یه تصادف دخترمون زینب را از دست دادیم هرچند هانده اصلا مقصر نبود ولی خودشو مقصر میدونه و از اون موقع دیگه وکالتو گذاشت کنار ازت میخوام کمک کنی تا دوباره به زندگی برگرده آزرا میگه من اونو خوب درک میکنم باشه کمک میکنم و بعد از خداحافظی به خانه اش میره. فردای آن روز هانده از خواب بیدار میشه و با دیدن کارت چولپان جوهر میگه امروز روز توعه پاشو که یه روز خوبو شروع کنی. آزرا صبحانه آماده کرده و به بچه هاش میگه تا سر میز جمع بشن ارن میگه میرای داشت با یکی به نام مرت حرف میزد. میرای وقتی میاد سر میز آزرا بهش میگه مرت کیه او جا میخوره و میگه دانش آموز جدید مدرسه ست ازم جزوه میخواست. آزرا با طعنه میگه چقدر عاشق درس شدیم موقع رفتنشون بهش میگه شب درباره اش حرف میزنیم. هانده در حال انتخاب لباسه اما به نتیجه ای نمیرسه چولپان بهش زنگ میزنه و وقتی میفهمه که داره حاضر میشه بره اونجا حسابی خوشحال میشه و میگه بیا که موکلتم آماده ست تازه وکیل طرف مقابلت آزرا جوهره، هانده جا میخوره و بعد از قطع تماس با خودش میگه اون منو له میکنه! هیچ شانسی ندارم! آزرا به دفترش میره و کرم شوهر امت تو اتاقشه و ازش میپرسه که چرا باید من شمارو انتخاب کنم؟ من خودم وکیل انتخاب کرده بودم! و بهش میگه من دلیل اینکه شما باید بیاین وکالت منو قبول کنین نمیفهمم! یه جای کار میلنگه! یه دلیل بگین که باورم بشه آزرا میگه یه دلیل بگین که منو بخواین رد کنین؟ آخرین دادگاهمو حتما شنیدین تو کل کشور غوغا کرد! کرم میگه بله واسه همین سواله واسم و میخواد بره که آزرا میگه افه!
افه شوهر سابق وکیل خانمتونه باهاش یخورده کل کل دارم میخوام بهش بفهمونم که از زنش بهترم کرم میگه آهان پس ماجرا اینه خوب زودتر میگفتین. هانده به دفتر میره که دنیز خودشو معرفی میکنه و میگه دستیارتونم و میخواد از پرونده بگه که هانده میگه نمیخواد بزار خودشون معرفی کنن خودشونو. تو اتاق هانده از طریق روانشناسی ویژگی هاشو میگه با نگاه کردن به رنگ لباسش، مدل کفش و حتی انگشتر تو دستش چولپان و افه که از طریق گوشی اون اتاق در حال شنیدن هستن چولپان میگه خوب حرف میزنه هیچی ازش نپرسیده اینارو فهمید ازش خیلی خوبه. سپس شروع میکنه به شنیدن ماجرای امت که میره ازاتاق بیرون و در اتاق چولپان را میزنه افه پشت در پنهان میشه و چولپان به بهونه اینکه جلسه داره در را میبنده. آرمان به چولپان زنگ میزنه و برای صرف یه شام دو نفره دعوتش میکنه آنها هردو با همدیگه گرم و صمیمی حرف میزنن به بهانه اینکه بچه هایشان کنارشونن در صورتیکه اینجوری نیست. آرمان و بورا هردو جداگانه به فروشگاه میرن تا برای چولپان و صنم هدیه بگیرن. آنها هدیه هاشونو تو اتاق آرمان در دفتر میزارن که بورا به بهانه سر زدن به صنم میره بیرون و بهش میگه کی میری خونه ام قرار بود شام درست کنی واسم! صنم میگه یخورده دیگه میرم. بورا وقتی به اتاق برمیگرده پاکت هدیه را نمیبینه و با پاکت هدیه آرمان اشتباه میگیره و اونو برمیداره آرمان نیز به اون اتاق میره و اشتباهی پاکت هدیه بورا را برمیداره و میره….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس