خلاصه داستان قسمت ۸۵ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۸۵ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۸۵ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۸۵ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۸۵ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

صنم و بورا با چولپان و برادرش و آرمان سر میز نشستن. چولپان با برادرش بحثش میشه و از گذشته حرف میزنن در آخر چولپان کلافه شده و میگه من امشب اومده بودم تا از تو معذرت خواهی کنم و الان پشیمون شدم! برادرش هم میگه اصلا اون سیلی که بهت زده بودمم حقت بود! آنها باهم کل کل میکنن که صنم پالتوشو درمیاره و بورا میگه میبینم دستمال گردنی که من واست گرفته بودمم انداختی که! چولپان نظرش حلب میشه و میگه دستمال گردن آره؟ بورا تایید میکنه چولپان میگه کی واسش خریدی؟ بورا میگه همین دیشب! چولپان متوجه همه چیز میشه و آرمان با ترس به آنها نگاه میکنه! چولپان میگه آخه میدونی چیه آزمان هم واسم هدیه گرفته بود دیشب! صنم با خوشحالی میگه واقعا؟ چی هدیه گرفتی مامان؟  چولپان میگه البته تو دفتر انگاری جا به جا شده! میدونی چی از تو پاکت هدیه بیرون اومد؟ یه لباس خواب قرمز! صنم میخنده و حسابی جا میخوره سپس با بورا و صنم دعوا میکنه که رابطه شما مگه چقدر رفته جلو که همچین هدیه ای واست گرفته بوده! تو همون حین آرمان به چولپان میگه عزیزم یادت که نرفته واسه چی اومدیم؟ چولپان میگه راست میگی با شما بعدا کار دارم سپس با خود تکین برادرش شروع به دعوا و بحث کردن میکنه تکین یکدفعه حالش بد میشه و روی زمین میوفته همگی میترسن. آنها سریعا تکین را به بیمارستان میرسانند چولپان استرس داره و میگه همش تقصیر من بود! من باعثش شدم! و تو آغوش آرمان گریه میکنه. بعد از چند دقیقه دکتر از اتاق بیرون میاد و میگه خطر جانیش رفع شده خداروشکر زود رسوندین به بیمارستان. چولپان خوشحال میشه و به اتاقش میره تا تنهایی حرف بزنن.

تکین با دیدنش میگه چیه اومدی ببینی مردم یا هنوز نه؟ چولپان اعتراف میکنه که خیلی ترسید، ترسید که بلایی سرش بیاد بدون اینکه معذرت خواهی شو بشنوه سپس ازش معذرت خواهی میکنه آنها باهمدیگه خوب میشن و آشتی میکنن. بورا با خودش صنم را به قسمت اورژانس میبره تا باهمدیگه حرف بزنن. صنم به بورا میگه اگه تو تعقیبم نمیکردی اینجوری نمیشد! بورا با کلافگی میگه اگه تو هم بهم دروغ نمیگفتی و از همون اول بهم میگفتی ماجرا چیه اینجوری نمیشد! صنم میگه فکر کردی به خاطر جلسه آشتی کنون مامان و دایی ام اینجوری تیپ زدم؟ واسه تو زده بودم دیگه قرار بود بیام پیشت! بورا میگه از کجا میدونستم؟ واست دسته گل فرستاده بود نوشته بود برای دیدنت شب لحظه شماری میکنه، وورال! صنم عصبی میشه و میگه تو گل منو رفتی گرفتی؟ سپس باهاش بحث میکنه و در آخر میگه اون ماجراش تموم شد واسه همیشه بسته شد پرونده اش بورا میگه واقعا صنم میگه آره. بورا میره پیشش میشینه که صنم میگه قلب من فقط واسه تو میزنه! صدای قلبمو گوش کن! بورا هم میگه قلب منم با تو میزنه آنها میخوان همدیگرو ببوسند که چولپان از راه میرسه و میگه شما دارین چه غلطی میکنین؟ سپس باهاشون دعوا میکنه که اونا از اونجا فرار میکنن. وقتی پیش بقیه میرن صنم میبینه گونش و یالین و دنیز هم اومده صنم واسه اینکه مامانش نتونه چیزی بگه بهشون میگه مامان با آرمان خان ارتباط داره همگی شوکه میشن و گونش برای مادرش خوشحال میشه و در آغوشش میگیره. چولپان به بورا صنم میگه رابطه تون از این به بعد چارچوب داره سپس رو به صنم میکنه و میگه تا ۸ شب باید خونه باشی صنم میگه من؟ با این سن؟ چولپان میگه همینی که هست! سپس به بورا میگه هرجا خواستی ببریش میای دم خونه من مطلع میشم برمیداریش و دوباره برمیگردونیش! ۴۸ ساعت بعد در شبی نامعلوم صنم و بورا پیش همدیگه هستن و وقتی صنم صبح از خواب بیدار میشه میگه وای! من کجام؟ ساعت چنده؟ و وقتی بورا را کنارش میبینه جا میخوره.

او بورا را بیدار میکنه که یکدفعه حلقه ازدواج تو دستش میبینه بورا هم وقتی حلقه را میبینه به دست خودش نگاه میکنه و سپس با تعجب بهمدیگه. آنها روی میز سند ازدواج میبینن و با خواندنش شوکه میشن و میگن ما چیکار کردیم؟ صنم میگه مامانم منو میکشه! ۴۸ ساعت بعد همزمان چولپان با آرمان رو تراس نشستن و در حال قهوه خوردنن و چولپان بهش میگه که باید همزمان به بچه ها بگیم آرمان لبخند تاییدیه را میزند. ۴۸ ساعت بعد همزمان آزرا تو دفتر سیلی تو صورت افه میزنه و میگه تو چطور تونستی با من این کارو کنی؟ فردی به نام عزیزان بیمارستان چشماشو باز میکنه و نمیدونه کجاست او میخواد سیم هارو از خودش جدا کنه و از تخت پایین بیاد که میخوره زمین و میگه چرا پاهاش لمسه و جون نداره؟ او چشمش به روزنامه میوفته که نوشته دلار ۱۴ شده او شوکه میشه و میگه مگه ۳ لیر نبود فقط؟ از طرفی پرستار میاد و با دیدنش خوشحال میشه و میگه شما ۵ سال تو کما بودین عزیز شوکه میشه و میگه به همسرم خبر بدین و تو یه فرصت مناسب با ویلچر از اونجا میره. عزیز به خانه اش میره که زنش با دیدنش شوکه میشه و با خوشحالی بغلش میکنه وقتی به داخل میرن فکرت به اونجا میاد که عزیز با دیدنش خوشحال میشه آنها که باهم ازدواج کردن نمیدونن چجوری بگن تا دخترشون میاد و اونارو مامان و بابا خطاب میکنه عزیز همه چیزو میفهمه و میخواد به طرف فکرت حمله کنه که رو زمین میوفته آنها به اورژانس زنگ میزنن. آزرا به افه تو دفترش میگه دیگه خوبی کردن با چشم داشت تموم شد افه میگه حالا میریم سراغ بدون چشم داشت و میخندن. دکتر به افه زنگ میزنه و خبرشو میده که عزیز به هوش اومده. آزرا میپرسه خبر بدی گرفتی؟ چیشده؟ افه میگه کسی که باعث مرگ دخترم شد تو کما بود بعد از ۵ سال به هوش اومده…….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا