خلاصه داستان قسمت ۹۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۹۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۹۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۹۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۹۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

چولپان از گونش میپرسه دستت چیشده؟ چرا روش نوشتی به یالین کمک کن! همگی شوکه میشن و بورا میگه گونش افتاد زمین دستش شکست بعد چولپان درباره نوشته روی گچ دست گونش میپرسه که صنم شروع میکنه به چرت و پرت گفتن که رفته بودیم شهر پدر و مادر یالین اونجا باباش آکیف خان با یالین مدام حرف میزد که بیاین اینجا زندگی کنین گونش هم برای اینکه بهم بفهمونه یالینو نجات بدم رو دستش نوشت که یالینو نجات بده این نوشته واسه اونه بورا میخنده و تایید میکنه و میگه ماجرا همین بود دیگه! گونش هم تایید میکنه و میگه آخرشم نجاتش داد و اومد پیشم! سپس چولپان میگه باشه بیاین سر میز شام، بعد از رفتن همه از بورا میپرسن که یالین کجا بود؟ بورا با کلافگی میگه همش تقصیر این گونشه! گونش میگه من؟ چرا؟ بورا تعریف میکنه که وقتی رفتم پیش تونچ تا طلاهاشو بهش بدم چون امانتیتونو نمیخواین ببرین منم گفتم امانتی چیه دیگه؟ تونچ هم یالینو از پشت صندلی بیرون میاره و میگه اینو! از دیشب کلافه ام کرده! بورا جا میخوره و میگه تو اینجایی؟ چخبره؟ تونچ تعریف میکنه که دیشب وقتی تو بیمارستان بودین گفتی اونجا بیام تا طلاهارو بدی بهم و وقتی هم اومدم بهم یه شربت دادین اول بعد گفتی پیدا نشده و گونش گفت شوهر منو ببر به عنوان گروگان شب میایم طلاهارو میاریم شوهرمو میبریم! بورا تعجب میکنه و این ماجرارو برای صنم و گونش تعریف میکنه، گونش جا میخوره و از یالین عذرخواهی میکنه و میگه نمیدونم چرا اینکارو کردم! یالین میبخشتش و چولپان صداشون میزنه که برن سر میز. قبل از شروع شام چولپان اعلام میکنه که با آرمان تصمیم گرفتن که باهم ازدواج کنن همگی خوشحال میشن و دست میزنن، چولپان چشمش به سند ازدواج روی چولپان سو می افته و میگه این مال کیه؟

همگی استرس میگیرن و چیزی نمیگن بورا به مسخرگی میگه حتما مال چولپان سو هستش و میخندن، چولپان میگه کسی نمیگه مال کیه؟ سپس میگه باشه الان باز بشه مشخص میشه! چولپان سند را باز میکنه که صنم به بورا میگه بدبخت شدیم! سپس صنم فکری به سرش میزنه و یکدفعه سیلی محکمی به بورا می زنه و میگه خیلی خائنی! همگی شوکه میشن و بورا میگه تو داری چیکار میکنی؟ بقیه میپرسن چی شده؟ صنم میگه این آقا بهم خیانت کرده، من فقط یه روز اینجا نبودم! چولپان با عصبانیت میگه تو به دختر من خیانت کردی؟ بورا میگه صنم تو چی داری میگی؟ صنم عکس بورا با دیلارا را بهشون نشون میده و میگه اینو یکی واسم فرستاده! چولپان شروع میکنه به توهین کردن به بورا افه میگه همیشه جوری که فکر میکنیم نیست! شاید ماجرا چیز دیگه ایه! صنم میگه آره شاید اینجوریه سپس با ناراحتی به بورا نگاه میکنه. آزرا میپرسه تو چیزی نمیخوای بگی بورا؟ بورا میگه نه همه چیز انگاری مشخصه و با ناراحتی میره. آرمان و چولپان دعوا میکنن و همه میرن خونه های خودشون. گونش و یالین میرن پیش صنم تا دلداریش بدن صنم سراغ سند ازدواجو میگیره که اونا میگن دست ما نیست! آنها استرس میگیرن که چولپان صنم را صدا میزنه و صنم فکر میکنه فهمیدن. وقتی پایین میره بهشون میگه اونجوری که فکر میکنین نیست اصلا! بعد از کمی حرف زدن باهاشون متوجه میشه که اصلا درباره چیز دیگه ای دارن حرف میزنن. باران و زنش در خانه مهمون دارن که مهمون هایشان از بچه شان تعریف میکنن که هرچی بزرگتر میشه شباهتی به آنها داره بیشتر میشه. خدمتکار آنها با شنیدن این حرف غصه میخوره و بهشون چای تعارف میکنه که مهمان چشمش به طرحی سه نقطه رو کف دست او میبینه و میگه چه باحاله تتوعه؟ او میگه نه داغه!

او ازش میپرسه یعنی چی؟ خدمتکار میگه یعنی اینکه هوو رو سرت نیاد مهمان میپرسه نیومد؟ اثر داشت؟ خدمتکار میگه نیومد ولی، باران نمیزاره حرفش تموم بشه و میگه بره بچه را بخوابونه. بعد از رفتن مهمان ها زن باران باهاش دعوا میکنه و میگه تو گفته بودی اگه یکبار دیگه سوتی داد بندازیش بیرون نمیتونم دیگه این ریسکو بکنم! اگه جلوشو نگرفته بودی الان گفته بود که خودم هوو یکی دیگه شدم! خدمتکار میاد و عذرخواهی میکنه ولی باران میگه تصمیم گرفتیم بفرستیمت شهرستان او ازشون خواهش میکنه که بزاره اونجا بمونه چون نمیتونه از پسرش جدا بشه ولی باران میگه ما تصمیم قطعیمونو گرفتیم. بورا تو خانه اش دراز کشیده که احساس میکنه یه نفر وارد خونه شد او فکر میکنه صنمه و میگه واسه عذرخواهی اومدی؟ که میبینه افه ست. بورا جا میخوره و میگه تو چجوری اومدی تو؟ افه میگه اومدم سند ازدواجتو که جا گذاشتی بدم بورا جوهر! بورا با تعجب نگاهش میکنه. فردای آن روز چولپان سر قرار با برادرش میره و میگه چیشده داداش؟ واسه چی گفتی بیام؟ همان موقع میبینه که آرمان هم داره میاد و میگه به اونم گفتی بیاد؟ چولپان میگه کلی کار دارم باید برم زود کارتو بگو تکین میگه اول کار خودتون بعد طلاق بقیه! سپس چولپان میگه بهش بگو ازم معذرت خواهی کنه آرمان میگه تو باید اول معذرت بخوای سپس سر همین باهم دعوا میکنن تکین به آرمان میگه شب بیا واسه خواستگاری چولپان جا میخوره و آرمان با خوشحالی میگه واقعا؟ خدمتکار خانه باران در حال جمع کردن وسایلشه که زن باران پیشش میرهذو میگه داری جمع میکنی؟ آفرین. او ازش خواهش میکنه که بزاره اونجا بمونه قول میده دیگه کاری نکنه ولی او میگه از این قول ها زیاد دادی! نمیشه سپس بهش قرصی میده و میگه داروتو بخور، او به زور قرص را میگیره و میخوره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا