خلاصه داستان قسمت ۹۶ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۹۶ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۹۶ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۹۶ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۹۶ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

صنم در حال چیدن میز شام است که گوشیش زنگ میخوره و فکر میکنه چولپانه ولی وقتی میبینه اون نیست پکر میشه، چولپان با دیدن عکس های صنم گریه میکنه و میگه آخ دختر نازم! بورا از حمام بیرون میاد و با دیدن  میز تعریف میکنه و عکس دونفره ای که تو رادیو لوژی گرفته بودن را قاب کرده و بهش نشون میده که صنم میخنده و میگه این چیه؟ بورا یه عکس از خودشون از روز عروسیشون هم قاب کرده و بهش نشون میده و در آخر حلقه ای به طرفش میگیره که صنم حسابی شوکه میشه و حسابی خوشحال میشه. آنها بعد از ابراز علاقه باهمدیگه سر میز شام میشینن. افه به آزرا سر میز شام میگه دیگه وقتشه بهت بگم که شام امشب واسه چیه سپس کنارش میشینه و در آغوشش میگیره و میگه من اینجا بزرگ شدم آزرا میگه واقعا؟ شوخی میکنی! و شروع میکنه به تعریف کردن طریقه آشنایی مادر و پدرش را و میگه من وقتی ذوق تو چشمای مادرمو دیدم به خودم یه قولی دادم که اگه یه روزی واقعا از یکی خوشم اومد و از ته دلم دوستش داشتم اینجا باهاش شام بخورم اولین قرارمون آزرا لبخند میزنه و میگه پس پدرت واقعا مادرتو دوست داشت! آنها باهمدیگه میرقصن و شب رویایی را برای همدیگه میسازن و همدیگرو می بوسن. فردای آن روز مرجان و ارن باهمدیگه در حال بازی کردنن و خونه چولپان را روی سرشون گذاشتن چولپان کلافه میشه و ازشون میخواد تا کمی آروم باشن. همه سر میز صبحانه در حال بحث کردن و همهمه هستش که چولپان داد میزنه و میگه بسه! سر این میز دیگه هیچ صدایی نشنوم! سرم رفت! گلستان اجازه میگیره و میگه من میتونم حرف بزنم؟ چولپان میگه تو فقط میتونی! گلستان میگه من فکر کنم خوب شدم چون دیشب هیچکی نیومد یعنی هیچ صدایی نشنیدم!

چولپان به آزرا میگه تو هم به همونی که من فکر میکنم فکر میکنی؟ آزرا میگه دقیقا از اون دوتا هرچیزی برمیاد! سپس آزرا میگه پس برم به افه خبر بدم بریم پیش دایی تکین. میرای میگه افه نباشه نمیشه؟ چولپان میگه خبریه؟ آزرا میگه نه فقط یه دوستیه ساده ست! و میره. صنم خبر جدایی جان و زنش را تو اخبار میبینه و به بورا نشون میده همان موقع جان به بورا زنگ میزنه و با عصبانیت میگه خبرو دیدی؟ هرچی سریعتر پاکش کن و قطع میکنه بورا با عصبانیت میگه این مرتیکه فکر کرده کیه؟ سپس صنم میگه بریم به کارها برسیم و روالم میگه که بورا میگه نه اول صبحانه! واسم خیلی مهمه! افه تلفنی جلوی آرمان به آزرا میگه عزیزم که آزرا میگه میتونی جلوی افه اینجوری حرف نزنی نگی عزیزم؟ افه میگه آزرا خانم که آرمان کاملا مطمئن میشه و بعد از قطع تماس بهش میگه که فهمیدم با آزرا در رابطه ای ولی نمیخوای فعلا کسی بفهمه! مزیت به اونجا میاد که جیلان به چولپان زنگ میزنه و میگه که اون زن افاده ایه اومده گفتم بهتون خبر بدم چولپان با عصبانیت میگه الان میام. آزرا با گلستان پیش تکین رفتن و تکین بهشون میگه خانم دکتر معاینه ات میکنه اگه تشخیص سالم بودنتو بده دیگه بردی چون امضاء اش خیلی اعتبار داره تو دادگاه گلستان میترسه که آزرا بهش دلداری میده و میگه تو هیچیت نیست الکی نگران شدی! ته تهش تحت فشار روانی بودی! صنم و بورا به خانه جان میرن تا به حسابش برسن. مزیت تو اتاق آرمان هست که به هوای میخواد بره مزیت بهش میگه چقدر از چولپان میترسی! آرمان میگه من؟ عمرا من فقط از خدا میترسم سپس میشینه که در اتاق باز میشه و جیلان میاد که آرمان فکر میکنه چولپانه و با ترس میگه همه چیزو واست توضیح میدم!

جیلان میگه اومدم فقط بگم چیزی میخواین یا نه! آرمان میگه نه مزیت خانم یخورده دیگه میره ولی او به قهوه دیگه سفارش میده و بهش تیکه میندازه که خیلی نترسی واقعا! گلستان تو راهرو دوباره توهم میزنه و به دنبال اونا میره. افه پیش آزرا میره و میگه چیشد؟ آزرا میگه تازه رفته معاینه. تکین میاد و میگه نیست رفته! آنها همه جارو میگردن تا پیداش کنن. صنم و بورا شروع میکنن به توهین کردن به جان درین تا اونو عصبانی کنن ولی جان میگه بسه دیگه بسه! حتی وکلای خودمم منو باور ندارن! باید بمیرم دیگه تا خلاص بشم. صنم و بورا میگن که ما اصلا توقع این برخوردو نداشتیم! جان میگه اون چیزی که ازم میگن من نیستم! سپس تعریف میکنه و آنها متوجه میشن که همه چیز سوء تفاهم بوده. مزیت برای اینکه از پرونده مشترک سر در بیاره از قصد رو خودش قهوه میریزه و میگه باید لباسمو دربیارم که آرمان پشتشو میکنه و تو این فاصله پرونده را برمیداره و تو کیفش میزاره همان موقع چولپان اونجا میره و با دیدن اونا با عصبانیت میگه جفتتونو میکشم! صنم و بورا با شنیدن ماجرا قبول میکنن تا وکالتشو بپذیرن. گلستان به لبه ی ساختمان رفته تا خودشو پایین پرت کنه همه جمع شدن و آزرا میره پیشش و باهاش حرف میرنه تا منصرف بشه گلستان اول قبول میکنه ولی در آخر خودشو پرت میکنه پایین همگی شوکه شدن. آزرا به اتاق بازجویی رفته تا چیزهایی که دیده را به پلیس بگه. صنم و بورا از دور خانه را زیر نظر دارن و با رفتن چولپان به خانه میرن تا کمی لباس برداره. چولپان تو ماشین متوجه میشه که کیف پولشو جا گذاشته و به راننده اش انگین میگه تا برگرده….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا