خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی نامادری به همراه عکس
در این مطلب از سایت جلویاب شما می توانید خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی نامادری را مطالعه کنید، تا انتهای مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی نامادری، سریالی جذاب و خانوادگی است که تابستان امسال روی آنتن شبکه a tv ترکیه رفت و حالا پخش دوبله فارسیش از شبکه جم تیوی شروع شده. این سریال از همان قسمتهای اول به یکی از سریالهای پربیننده تبدیل شد. فاروق گنجر پس از از دست دادن همسرش افسون از لندن به عمارت خود در استانبول نقل مکان می کند. همراه آنها دستیارش سراپ راه استانبول را در پیش می گیرد. سراپ که نمیخواهد از بچههای فاروک بچهداری کند، قصد دارد با یک فرد ثروتمند ازدواج کند.
قسمت ۹ سریال ترکی نامادری
ایپک و اگه وقتی به خانه برمیگردن میبینن که مروت با نگرانی داره نگاهش میکنه میپرسه چیشده؟ که به داخل میرن و میبینن تابلو نقاشی افتاده و روش هم گلدان افتاده او میپرسه چیشده؟ که مروت میگه من خوابم برده بود که یهو با یه صدایی از خواب پریدم دیدم طوفان شده و باد تابلورو انداخته و گلدان هم افتاده روش گلدونو برداشتم ولی دست به تابلو نزدم! ایپک با ناراحتی و بغض به تابلو نگاه میکنه. سراپ شب موقع رفتن جم اونو تو حیاط میبینه که میره پیشش و میخواد باهاش حرف بزنه که آیچا همان موقع میره پیششون و سراپ میگه خوب بعدا باهمدیگه حرف میزنیم و میره. فردای آن روز آیچا به مامانش میگه که دیشب سراپ و جمو دیدم داشتن باهمدیگه حرف میزدن تا رفتم پیششون سراپ رفت هایریش لبخند میزنه و میگه باید یه کاری بکنم. سپس پیش جم میره و ازش میخواد تا با دختری که نشون کرده بره بیرون حداقل یه چای یا قهوه باهاش بخوره اگه خوشش نیومد دیگه نره جم با کلافگی قبول میکنه. فاروق تو تراس نشسته و به آیچا میگه سراپ از پیاده روی اومد بگو بیاد. همان موقع سراپ میرسه و میگه چیشده که فاروق میگه بیا بریم تو.
آنها با نیسان وارد خونه میشن که میبینن دو نفر با یه رگال لباس اونجا اومدن فاروق میگه چون لباسی دیروز نگرفتی گفتم بیان اینجا تا انتخاب کنی نیسان از این کار پدرش بهم میریزه و به حیاط میره. سراپ به فاروق میگه من نمیتونم اینو قبول کنم آقا فاروق اما با اصرارهای فاروق قبول میکنه تا یکیو پرو کنه. نیسان تو حیاط جم را میبینه و او ازش میپرسه چیزی شده؟ او میگه نه فقط حوصله ندارم سپس از دست کار پدرش غر میرنه و میگه بریم تو ببین بابام چیکار کرده. سراپ از قصد وقتی میبینه فاروق تنهاست ناز را صدا میزنه و کمک میخواد که فاروق میگه نیست چیشده؟ سراپ میگه موهام تو زیپ گیر کرده میخواستم کمکم کنه فاروق میره کمکش که همان موقع نیسان و جم به اونجا میرن و نیسان با دیدن آنها بهم میریزه و از اونجا میره. جم سر قراری میره که مادرش چیده از طرفی آیچا به سراپ زنگ میرنه و میگه جایی گیر کردم میشه بیای اینجا؟ و واسش آدرس میفرسته. جم وقتی میرسه میبینه کسی نیست که به مادرش زنگ میرنه او میگه همونجا بشین اونم تو راهه داره میاد. سراپ وقتی میرسه و با جم روبرو میشه میگه تو داری با من بازی میکنی؟
اونجا تازه جم میفهمه که مادرش از او خواستگاری کرده که عصبی میشه. آنها باهم دیگه کمی بحث و کل کل میکنن و از اونجا میره. سراپ با اسرا که جای خودش تو شرکت گذاشته زنگ میزنه و باهاش قرار میزاره. او کلید خونشو بهش میده و میگه تو خونه میخواستی آره اینم خونه من یه سال هم اجاره نمیخوام اما در ازاش باید کاری کنی. شب فاروق و ایپک، مته با جم با طرف قراردادهاشون تو رستوران قرار گذاشتن که یکدفعه سراپ اونجا میره ایپک میگه با اومدنت غافل گیرمون کردی او میگه برای اسرا یه اتفاقی افتاده الان حالش خوبه ولی من اومدم به جاش سپس قراردادی که داشت کنسل میشد را جوش میده فاروق و ایپک لبخند رضایت بخشی به سراپ میزنن. شب وقتی برمیگردن به خانه نیسان جلوی ناز و فاروق میگه که این موفقیتتو هم نامزدیت جم میدونه؟ آخه قراره باهم ازدواج کنن همگی جا میخورن که سراپ شوکه شده و به اتاقش برمیگرده. او به اتاق فاروق میره و وقتی به اونجا میاد فاروق میگه اینجا چیکار میکنی؟ سراپ میگه باید درباره ازدواجم حرف برنیم نمیخوایم اشتباه برداشت کنین فاروق میگه چه اشتباهی؟ او میگه من نمیخوام با جم ازدواج کنم یکی دیگه رو دوست دارم…..