خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس
این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای می باشد. در این مطلب برای خواندن خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی پشت پرده ازدواج با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.
قسمت ۹ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
گونش با پدرش و دوست پسرس در کافه نشستند. گونش به پدرش میگه بابا چند وقت دیگه خانواده یالین میان تا منو خواستگاری کنن ولی مامان فکر میکنه زوده واسمون ولی ما مصمم و آماده ایم گفتم اگه مشکلی ندارین بیان از شما منو خواستگاری کنن، فاروق لبخند میزنه و از خوشحالی آنها را در آغوش میگیرد. صنم میخواد بره به کافه ولی وقتی میبینه پدرش اونجاست میخواد برگرده که پدرش او را میبینه و صداش میزنه و ازش میخواد تا اونم پیششون بره اما صنم به بهانه کار داشتن میره. ازرا و سنگول به اتاق آلپای میرن، آنها جا میخورن و میگن اینجا چیکار میکنین؟ آزرا میگه فکر کنم همه ی اموالو تو لیست ذکر نکرده بودین واسه همین اومدیم تا حساب هارو چک کنیم. آلپای میگه به چه حقی؟ آزرا میگه حقی که قانون بهش داده عضو هیات مدیره ی اینجاست پس میتونه به حساب ها دسترسی پیدا کنه اما چولپان باهاش حرف میرنه و طبق قانون بهش میگه که اگه مدرکی دارین بزارین واسه فردا تو دادگاه وگرنه کاری از ما ساخته نیست! آزرا با کلافگی به مادرش میگه آفرین دستمو بستی سپس به سنگول میگه که بیا توافقی حلش کنیم اینجوری بیشتر بهت میرسه سنگول عصبی میشه و باهاش دعوا میکنه و میگه تو معلوم هیت چی داری میگی؟ توافق چی؟ چولپان و آلپای با شنیدن این حرف خوشحال میشن. آزرا سعی میکنه سنگول را آرام کنه اما سنگول بهش تهمت میزنه و میگه تو با اینا یکی شدی؟ از همون اول باید میدونستم که نکیتونی رو حرف مادرت حرف بزنی باهاشون دست به یکی کردی! آزرا میگه نه همچین چیزی نیست به حرف های من یک لحظه گوش کن! چولپان جلو میاد و میگه اینجوری که فکر میکنی نیست آزرا اصلا نمیدونسته که من اینجام اما سنگول قبول نمیکنه و حین عصبانیتش کارت امنیت را برمیداره و از اتاق با عصبانیت بیرون میاد.
آزرا به چولپان میگه الان دلت خنک شد؟ دیدی چجوری بهم تهمت زد؟ چولپان میگه دیوونه شدی؟ چرا باید خوشحال بشم و کیف کنم؟ آلپای بهش میگه دست بردار چولپان چرا حال نکردی؟ من که حسابی کیف کردم. تو این فاصله آزرا با مادرش جر و بحث میکنه و حواس اونارو پرت میکنه سپس سنگول که از اتاق بیرون اومده یادش میاد که آزرا بهش گفته بود من پیشنهاد توافق را میدم اینجوری تو دعوا راه میندازی و بعد از برداشتن کارت امنیت به اتاق حسابداری میری و از فایل حساب ها یه نسخه کپی میکنی تو فلش امیدوارم که چیزی پیدا بشه وگرنه کارمون سخت میشه سنگول میگه حتما چیزی هست توش. او با یادآوری این صحنه لبخند میزنه و به طرف اتاق حسابداری میره و نسخه ای کپی میکنه. چولپان از رفتارهای آزرا جا میخوره و میگه حالت خوبه؟ اینا چیه که داری میگی؟ سپس به خودش میاد و میگه تو آزرا نیستی داری ادای صنم را در میاری! اینا همش بازیه تا حواس مارو پرت کنی سپس روبه آلپای میگه برو ببین مطمئن شو که سنگول از شرکت بیرون رفته باشه! آلپای با عصبانیت از اتاق بیرون میره و سنگول را صدا میزنه او با شنیدن صدای آلپای سریع از اتاق بیرون میاد و کارت را جلوی در میندازه. وقتی آلپای پیشش میره بهش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ چرا نرفتی؟ سنگول میگه رفتم دستشویی الان دارم میرم آلپای کیفشو میگیره و میگرده و بهش میگه کارت امنیتم نیست فکر کردی زرنگی؟ آزرا میاد و میگه این کارتون جرمه ایشون حق دارن به حساب ها دسترسی پیدا کنن چون جزء هیات مدیره هست! آلپای کارت را پیدا نمیکنه و سنگول با خونسردی با آزرا از ساختمان بیرون میان و آزرا بهش میگه اشکالی نداره مهم اینه که تلاشمونو کردیم اما سنگول فلش مموری را بهش نسون میده که حسابی خوشحال میشن و همدیگرو در آغوش میگیرن.
وقتی آزرا به دفتر میرسه به فوندای میگه تا نیرو پیدا کنه چون باید یکسری حساب های آلپای را بررسی کنن تا برای دادگاه فردا ببینه چیزی پیدا میشه یا نه. آزرا به صنم زنگ میزنه و قرار شامش را با او عقب میندازه. جیران میز شام را میچینه که در خانه زده میشه امید پسرش میره تا در را باز کنه که با پدر بزرگ و پدرش روبرو میشه جیران جا میخوره و با حالت سوالی به پدرش نگاه میکنه که بهش میگه باهاش حرف زدم قول داده که دیگه به اذیت کردنش ادامه نده شامتونو بخورین تا برین خونتون. جیران میگه امید چی؟ میره درس بخونه؟ پدرش میگه صلاح پسرشو خودش بهتر میدونه. آزرا با ییلدریم، فوندای و عصمت در حال حسابرسی هستن که سرگن با بچه هاش به اونجا میان و میگن رفتیم بستنی بخوریم دیدیم از گلومون پایین نمیره گفتیم بیایم اینجا باهم بخوریم وقتی ییلدریم به اتاقش میره سرگن پیشش میره که ییلدریم میگه فهمدیم واسه چی اومدی! اومدی بگی که خیلی خوشبختی نترس از زبان من زندگیت از هم نمیپاچه به دیت خودت اینجوری میشه، سرگن میخواد باهاش دعوا کنه که پسرش میره و میگه که خواهرش حوصله اش سر رفته برن خونه. آنها موقع رفتن به آزرا میگن که باهاش برن اما میگه کار زیاد دارم بچه های دفتر بهش میگن که شما برین ما تمومش میکنیم سپس باهمدیگه به طرف خانه میرن. ییلدریم از فوندای و عصمت میخواد تا آنها برن و خودش به حساب ها رسیدگی میکنه. شب وقتی شوهر جیران خوابه او ساک لباسش را جمع میکنه و با پسرش امید یواشکی از خانه بیرون میرن امید میپرسه کجا داریم میریم مامان؟ جیران میگه به دنبال آینده ات…..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس