خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال نجلا ۲ از شبکه ۳

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال نجلا ۲ به کارگردانی خیرالله تقیانی پور و تهیه کنندگی سعید سعدی را می خوانید: با ما همراه باشید. این سریال هر شب ساعت ۲۰:۴۵ دقیقه بر روی آنتن شبکه سه سیما می رود.

قسمت 34 سریال نجلا 2

دکتر شکور به کنار منیب می رود عکس پسری که کشته شده را به او نشان می دهد و می گوید که قاتل دخترت به سزای اعمالش رسید و حالا با ایرانی ها همراهی نکنید، ژنرال فاروق این کار را انجام داد تا خواسته شما انجام شود.
ژنرال هیچ نمی گوید او سعی می کند بهش آرام بخش بزند که مقاومت می کند و در میان حرف هایش عباس وارد می شود و می گوید که او چند روز دیگه به اهواز منتقل می شود و دارو برایش پیدا می شود.
با رفتن دکتر، منیب سراغ سلیمه را از عباس می گیرد که عباس حسابی از خجالتش در می آید و می گوید اگر با ما همکاری نکنی زندانی می شوی و به خانه بر می گردد.
عباس از دور عمه اش را می بیند و به سمتش می رود و سر حرف را باز می کند مخ می فهمد عمه اش دل تنگ منیب است و ازش می خواهد که به مقر برود تا باهاش صحبت کند که عمه سلیمه مقاومت می کند اما عباس به دنبالش می دود و سعی می کند متقاعدش کند که پای عشقش بایستد و حرف هایی که خودش به نجلا می زند را عملی کند اما موفق نمی شود.
ژنرال فاروق با همان کسی که دکتر شکور ادعا کرد کشته شده حرف می زند و می گوید منیب از عشقش دست نمی کشد و الان مشکلمان پسر بچه ای است که عدنان قایم کرده است و بعد باید تصمیم نهایی را بگیرم.
عدنان به خانه دایی اش رفته است و حسین به سمتش می رود و بهانه گیری می کند که او می گوید فردا با هم می رویم و او را گول می زند و پی بازی می فرستتش، عدنان بعد از آن که حرف هایش با دایی اش تمام می شود به سمت حسین می رود تا باهاش بازی کند.
عبد در خانه نشسته رادیو گوش می کند که عطا به سراغش می رود و می گوید چرا به عراق رفته بودی که او هیچ نمی گوید و ادامه می دهد که برای پیدا کردن حسین رفته بودی اما عبد مقاومت می کند و ثریا از آن طرف خانه به حرف هایشان گوش می کند که ضد هوایی می زنند و همه به حیاط می روند که عباس از راه می رسد و ثریا حرف هایی که شنیده را می گوید و کولی بازی در می آورد که عباس با ناراحتی بیرون می رود و عبد به دنبالش می رود و نقشه تمام از مقر عراقی ها را به او می دهد.
عباس با عبد حرف می زند و می گوید که تو و نجلا هر دو خودخواهین و باید یکی این وسط بشکنه که عبد از نجلا گله می کند که عباس می گوید نقش قبر نکن و سعی می کند آرامش کند…
نجلا با عمه اش درد و دل می کند و می گوید اگر الان بچه ام اینجا بود بیشتر بهش محبت می کردم و براش مادری می کردم و نگران است که عدنان بلایی سر حسین بیاورد اما عمه اش می گوید او را فقط به خدا بسپار و از او بخواهش…
نجلا و عمه اش خانمی را به بیمارستان رسانده اند و نجلا نیز خودش جدا به داخل بیمارستان می رود.
نجلا در بیمارستان به دنبال یکی از دوستانش می گردد که می فهمد باطری در بیمارستان کم است و به اتاق دکتر شکور می رود تا باطری بردارد که اسلحه در اتاق او می بیند و قبل از این که از اتاق بیرون برود در آن جا گیر می کند و خودش را زیر میز قایم می کند.
نجلا تمام حرف های او با بعثی ها را می شنود و می فهمد که می خواهند منیب را بکشند و بعد از بیرون رفتن دکتر از اتاق خودش را به سرعت از آن جا نجات می دهد و به دنبال دکتر راه می افتد.
دکتر خودش را به اتاق او می رساند و شروع به معاینه می کند تا در فرصت مناسب او را بکشد که مصطفی و عمه و نجلا از راه می رسند و مصطفی شکور را با شلیک گلوله می کشد و منیب را نجات می دهد.
سلیمه حسابی بی تابی می کند و می گوید من هم همراه با منیب به اهواز می روم و گریه می کند. مصطفی مسئولیت بیمارستان را به نجلا می دهد و می رود.
بعثی ها درباره شکور حرف می زنند و می گویند شایعه شده است که در بمب باران مرده و هیچ کس از منیب خبر ندارد که ژن ال فاروق تصمیم می گیرد بچه نجلا را گروگان بگیرد تا آن ها جای منیب را لو دهند.
عبد و مصطفی با هم راه می روند و حرف می زنند که مصطفی به او ماموریت می دهد که دو نفر را برایش از مرز رد کند او به روی چشمی می گوید و مصطفی را به خانه شان می برد تا باهاش حرف بزند.
عبد از ثریا می گوید به مصطفی می گوید که احمد حسابی از من کتک خورده و توام اگر مراقب خواهرم نباشی کتک می خوری و می گوید که نجلا روی حرف من حرف نمی زند و از مصطفی قول می گیرد که تو این جنگ و بمباران نمیرد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا