خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال نجلا ۲ از شبکه ۳

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال نجلا ۲ به کارگردانی خیرالله تقیانی پور و تهیه کنندگی سعید سعدی را می خوانید: با ما همراه باشید. این سریال هر شب ساعت ۲۰:۴۵ دقیقه بر روی آنتن شبکه سه سیما می رود.

قسمت 35 سریال نجلا 2

عدنان به خانه دایی اش رفته و سراغ حسین را می گیرد و بعد از کمی حرف زدن با او به مقر می رود که ژنرال فاروق به او دستور می دهد که بچه را به خانواده معشوقه منیب برگرداند که او می گوید برگرداندن بچه نجلا شرط دارد و باید با استعفای من موافقت کنید که ژنرال فاروق عصبی می شود و استعفای او را پاره می کند.
نیرو های هوایی ایرانی درباره تیپ عراق و مقر هایشان با هم حرف می زنند. فرمانده خلبان ها تمام مسیر های هوایی را از روی نقشه نشان می دهد و تک تک قسمت ها را توضیح می دهد و مسیر را به آن ها می دهد. نیرو ها خودشان را برای حمله آماده می کنند و یکی یکی از زیر قرآن رد می شوند و سوار جنگنده هایشان می شوند. حمله موشکی ایران آغاز می شود…
جنگنده ها یکی یکی مقر بعثی ها و فرودگاه الرشید را می زنند.
عبد در حال بردن یک بار است که مصطفی به سراغش می رود و به او می گوید اطلاعاتی که منیب به ما داد باعث شد ما بعثی ها را غافلگیر کنیم و خوش و خرم می رود.
مصطفی در حال انتقال منیب است که عمه سلیمه جلویش سبز می شود و با هم همان شعر عاشقانه شان را می خوانند و سلیمه می گوید تو هنوز همان منیبی و او می رود که عباس عمه اش را راضی می کند تا او هم با منیب به اهواز برود.
نجلا در بیمارستان به کار هایش رسیدگی می کند که تلفن زنگ می خورد و یکی از پرستار ها او را صدا می کند و او تلفن را می گیرد که عدنان از پشت خط می گوید اگر می خواهی بچه ات را ببینی باید تنها به آدرسی که من می گم بیایی… شیرین از راه می رسد و متوجه ماجرا می شود اما جلوی نجلا را نمی تواند بگیرد و او می گوید به عبد بگو که مجبور شدم اما بیشتر از هر چیز و هر کس دوستش داشتم…
شیرین خودش را به خانه عبد می رساند و می گوید که نجلا رفته اما عبد خودش را بی تفاوت نشان می دهد. او سعی می کند با احساس مادرانه ثریا موفق شود که عبد کاری برای نجلا بکند اما عبد می گوید من دو تا ناموس دارم که اینور دیوار کنارم ایستاده اند و عقب می رود و روی زمین می نشیند. شیرین هر چه از دهنش در می آید به او می گوید و می گوید تو غیرت نداری و خودم برای نجات نجلا می رود و عدنان را می کشم و حتی اگر عطا هم رفاقتش با تو را ادامه دهد من هم زن او نخواهم شد و نمی خواهم زن آدم بی غیرت شوم و بعد از آن به سمت خیابان می دود اما عطا باز هم پای رفاقتش با عبد مانده و به دنبال او نمی رود.
عبد در خانه نشسته و استکان چای درون دستش را فشار می دهد و خون خونش را می خورد…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا