خلاصه داستان قسمت ۱۰۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۰۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.
خلاصه داستان قسمت ۱۰۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
گلبن حسابی از آنیل ترسیده و بهش میگه تو با من چیکار داری؟ میخوای چیکار کنی؟ آنیل که فهمیده گلبن ازش ترسیده بهش میگه آروم باش من نمیخواستم بترسونمت باهات کاری ندارم فقط می خوام باهات صحبت کنم گلبن ازش میپرسه چرا؟ درباره چی؟ آنیل بهش میگه تو خیلی شبیه اونی هستی که من دوسش داشتم ولی میدونی چی شد؟ رفت. انگار یه تیکه آشغال بودم آخرشم با یه آدم اشتباه ترکم کرد و رفت ولی میدونم تو عاقلی این کار رو نمی کنی .بعد از کمی صحبت کردن گلبن بهش میگه خوب دیگه با هم صحبت کردیم من برم. آنیل میپرسه بعدا باز هم میتونم باهات حرف بزنیم؟ گلبن با سرش تایید میکنه و به سمت در میره. آنیل صداش میزنه و میگه یه لحظه تو موهات صافه یا نه؟
گلبن با ترس بهش میگه صافه آنیل میپرسه اسمت چیه؟ او هم میگه گلبن. آنیل لبخند میزنه و میگه خیلی قشنگه اسم قشنگیه دوست دارم و نزدیک گلبن میشه که او ناخوداگاه داد میزنه و میگه نزدیک من نشو به من دست نزن!! آنیل میگه فقط میخواستم یه خورده نزدیک بشم همین گلبن میگه هیچکی نمیتونه به من دست بزنه! اینو فهمیدی؟ اینو بدون که من از تو دیوونه ترم! آنیل عذر خواهی میکنه. گلبن بهش میگه تو خانواده نداری که الان نگرانت بشن؟ پدری؟ مادری؟ کسیو نداری؟ آنیل بغض میکنه و میگه مامان نه ولی بابا دارم که ای کاش نداشتم و گریه می کنه.گلبن دلش میسوزه واسش و به سمت خانه میره. هان به خانه می رسه و با عصبانیت از صفیه و اینجی حساب پس میگیره که چرا اجازه دادند گلبن از خانه خارج بشه و به حرف او گوش نکردیم؟
صفیه میگه تقصیر زنته با همدیگه نقشه کشیدن که گلبن از خونه بره. هان با چهره سوالی به اینجی نگاه میکنه که اینجی بهش میگه خودش میخواست بره من نمیتونستم جلوشو بگیرم. هان با عصبانیت به اسد زنگ میزنه و ازش میپرسه که گلبن پیش تو هستش یا نه؟ اسد بهش میگه نه همان موقعی که بهش زنگ زدی به سمت خونه اومد مگه هنوز نرسیده. هان با کلافگی میگه باید تا الان میرسید پس کجاست؟ و به اسد میگه اگه بلایی سرش بیاد من میدونم با تو ! هان پیش بایرام میره و باهاش دعوا میکنه که چرا گذاشتی گلبن از آپارتمان خارج بشه؟ بایرام میگه خواهرتون به حرفم گوش نداد و به زور از ساختمان خارج شد ولی خب خدا رو شکر حدود یک ربع پیش برگشت. هان تعجب می کنه . از طرفی ناجی که تونسته بود با همان میخ طناب دست و پاهایش را باز کند خودش را به پشت در شوفاژ خانه رسانده و در می زند و کمک میخواد.
همان موقع درد دستش شروع میشه و توان داد زدن نداره فقط در میزنه. بایرام تعجب میکنه و به آن میگه فکر کنم یه نفر تو شوفاژخانه است و گیر کرده. هان بهش میگه آره تعمیراتی بردم داره لوله ها رو درست میکنه تو برو بالا تراس رو ببین به دنبال گلبن بگرد اون ماجرا الان واجبتره من در شوفاژ خانه را باز می کنم.بایرام که به سمت تراس میره تو راهرو با گلبن روبه رو میشه و ازش میپرسه شما حالتون خوبه؟ همه دارن دنبال شما می گردن و ازش میپرسه بالا چی کار می کردین؟ نکنه دزدی چیزی اومده؟ شما را اذیت کرده؟ گلبن برای اینکه آنیل تو دردسر نیفته بهش میگه نه کسی بالا نیست رفتم فقط هوا بخورم و به طرف خانه میره. صفیه با دیدن گلبن خیالش راحت میشه و همش سرش غر میزنه و میگه کجا رفته بودی؟
گلبن که به صفیه نگفته بود به دیدن اسد میره چیزی از این موضوع نمیگه و ادامه میده هیچ جا نرفتم. صفیه بهش میگه نمی خواد الکی نقش بازی کنه من از همه چی خبر دارم میدونم رفته بودی بیرون. حسابی نگران شده بودیم ترسیدیم که نکنه اون دیوونه ای که با هان مشکل داره بلایی سرت بیاره. گلبن از آنیل طرفداری میکنه و میگه آدما که الکی دیوونه نمیشن حتما یه مشکلی داره. هان وقتی به شوفاژ خانه میره میبینه که ناجی حالش بد شده و روی زمین افتاده.هان بلندش میکنه و میگه تو چه جوری اون طنابو باز کردی؟ و به طرف اتاق میبره که عایق صداست و کمکش میکنه تا روی تخت دراز بکشه و بهش میگه کمی اینجا استراحت کن. هان به خانه میره و به گلبن با عصبانیت میگه دیگه با اسد قرار نمیزاری!
گلبن طلبکارانه بهش میگه چرا انقدر حسودی؟ چرا نمیتونی ببینی که من با اسد رابطه خوبی دارم و با همدیگه مثل دوتا دوست بیرون میریم و خوش میگذرونیم؟ بهش میگه چون من تورو میشناسم الکی خودتو گول نزن تو هنوز عاشق اسدی ولی اسد برای خوشگذرونی با توئه. اسد با گفته هان استرس میگیره و به سمت خانهشان میره ولی بایرام بنا به گفته هان اجازه ورود به اسد نمیده همان موقع اسرا از راه میرسه و با دیدن اسد خوشحال میشه و میپرسه تو اینجا چیکار داری؟ اسد بهش میگه با تو کار ندارم ولی بایرام نمیزاره داخل برم. اسرا ازش میپرسه چرا نمیزاری؟ بایرام میگه چون آقا هان اجازه ندادند که افراد غریبه وارد ساختمان بشن حتی اسد آقا. چون دزد پیدا شده اسرا به بایرام میگه خجالت بکش اسد غریبه نیست و او را با خودش به داخل ساختمان میبرد.
در خانه را میزند ولی به جای گلبن هان در را باز میکنه و با دیدن اسد بهش میگه تو اینجا چیکار داری؟ اسد میگه نگران حال گلبن شدم حالش چطوره؟ هان در را میبنده و تو راهرو باهاش حرف میزنه. گلبن به پشت در میره و متوجه میشه که از اسد اومده به خاطر همان پشت در فال گوش وایمیسه. اسد میگه اگه میخوای عصبی بشی مهم نیست بهت گفته بودم از گلبن دوری نمی کنم. هان ازش میپرسه الان این وسط چه چیزی عوض شده چه اتفاقی افتاده که نگران حال گلبنی و دنبالشی؟ اون آدمای رنگارنگ اطرافت دیگه تحویل نمیگیرن؟ اسد بهش میگه نه این وسط من عوض شدم. هان به حالت تمسخر بهش پوزخند میزنه میگه چی از جون گلبن میخوای؟ اسد بهش میگه باهاش حالم خوبه حالمو خوب میکنه نمی خوام ازش دور بمونم گلبن با شنیدن این حرف ذوق میکنه.
هان با عصبانیت به اسد میگه تو فقط برای خوب شدن حالت با گلبن وقت میگذرونی ولی گلبن یه چیز دیگه ای فکر میکنه این اونو داغون میکنه. اسد به هان میگه نه این بار فرق میکنه می خوام من دلیل حال خوب گلبن باشم می خوام باهاش ازدواج کنم. گلبن با شنیدن این حرف از ته دل خوشحال میشه و باورش نمیشه. هان به اسد میگه گلبن شاید تو ظاهر بزرگ شده باشه ولی از نظر فکری هنوز بچه است و به داخل خانه میره و یکی از عروسک های گلبن را بر میداره و به اسد نشون میده میگه از این عروسک ده ها مدل شو داره با این حرف میزنه و شبها اینا رو بغل میکنه میخوابه به نظرت همچین آدمی آمادگی ازدواج داره؟ اسد با شنیدن این حرف ها ناراحت میشه و اونجا رو ترک میکنه. گلبن با شنیدن این حرف حسابی ناراحت میشه و از اینکه هان انقدر او را تحقیر کرده دلش میشکنه و حسابی گریه میکنه…