خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

گلبن که تمام حرفهای هان را شنیده و بی صدا گریه میکنه و غصه میخوره وقتی او به خانه میاد میبینه که گلبن با چشمانی گریان بهش زل زده‌. گلبن بهش میگه خیالت راحت شد؟ اسد را هم فراری دادی، اونم دیگه منو دوست نداره، گذاشت رفت دیگه برنمیگرده. الان خیلی خوشحالی؟ هان میگه من منظور بدی نداشتم و معذرت خواهی میکنه. گلبن با عصبانیت و جدیت بهش میگه عروسکمو بده. صدای آنها را صفیه و اینجی میشنون و به اونجا میرن تا ببیند چه اتفاقی افتاده. گلبن با تمام توانش فریاد میزنه و به هان میگه عروسکمو بده و به اتاقش میره و تویه پارچه تمام عروسک هایش را میریزه.

صفینه به دنبالش میره تا ببینه چی شده وقتی میبینه تمام عروسک هایش را دیده جمع میکنه میترسه و میگه گلبن داری چیکار می کنی؟ تو عاشق اینایی! گلبن با گریه میگه نه دیگه نیستم باید اینا رو بریزم دور تا بزرگ بشم و لایق عاشق شدن و دوست داشته شدن بشم. صفیه سعی می کنه جلوشو بگیره ولی موفق نمیشه. گلبن ازش میپرسه آبجی وقتی منو میبینی چی میبینی؟ یه زن میبینی یه دختر بچه؟ صفیه حرفی نمیزنه فقط میگه هر جوری که باشی من دوستت دارم‌ گلبن که فهمیده صفیه هم او را به چشم یه زن نمیبینه میگه همش تقصیر ایناست و عروسک ها را جمع میکنه و به راهرو ساختمان میره. هان و صفیه تمام تلاششان را می‌کنند تا جلویش را بگیرند‌.

صفیه بهش میگه گلبن اگه اونا رو بریزی کثیف میشن و دیگه نمیتونی داشته باشیشون نکن. صفیه با کلافگی بهش میگه بهم بگو چی شده ؟چی تورو انقدر اذیت کرده که حاضری عروسک هاتو دور بریزی؟ گلبن بدون هیچ حرفی تمام عروسک ها را از همان طبقه به پایین میریزه و به هان چشم میدوزه و می‌گه، خیالت راحت شد ؟ تموم شد دیگه بزرگ شدم الان خیلی خوشحالی؟ به نظرت الان دیگه ارزش دوست داشته شدن رو دارم؟ هان با نگرانی بهش نگاه میکنه. گلبن با چشمانی گریان بهش میگه تو اصلا تا حالا از خودت پرسیدی یا واست سوال شده که چرا اصلا من با عروسک ها حرف میزنم و اونا رو بغل می کنم و میخوابم؟

گلبن ادامه میده چون فقط اونا هستن که به حرفام گوش میدادن اونا بودن که عشق منو به اسد مسخره نکردن و باورش کردن من با اونا حرف نمیزدم پس با کی حرف میزدم؟ اگه اونا رو بغل نمی کردم بخوابم پس کی و بغل می کردم؟ کسی دیگه ای بود؟ ولی میدونی چیه؟ دلم به حالت میسوزه تو قلبت خیلی کوچیکه، خوشحالی دیگران را دوست نداری و نمیخوای بقیه خوشحال باشند ولی روزی میرسه که به جای عروسک ها با بچه هام و اسد حرف میزنم، اونا رو بغل می کنم و میخوابم اون موقع من واسه تو ناراحتم چون تو اون موقع خیلی تنهایی و هیچکی دورت نیست میدونی چرا؟

چون هیچکی یه قلب کوچیک رو دوست نداره و با چشمانی گریان به اتاقش برمیگرده. هان خیلی حالش بد شده و بی صدا اشک میریزه از ساختمان خارج میشه و وقتی به ماشینش میرسه متوجه میشه که سوئیچ را جا گذاشته و با عصبانیت روی کاپوت ماشین می کوبد سرش را بین دو دستش می‌گیرد. همان موقع ‏ ‏ اسد اورا از دور می بینه و به طرفش میره تا ببینه چی شده و آرامش کند. بایرام که عاشقه گلبن است همه عروسک ها را جمع میکنه و به خانه خودش میبرد بایرام به مادرش زنگ میزنه و بهش میگه به زودی خواستگاری گلبن میریم فقط منتظریم تا پدرش حالش خوب بشه میدونی که یه خورده مریضه.

بعد از قطع تماس به عکسی از گلبن که روی در  یخچال خانه‌اش زده چشم می دوزد. هان میره پیش اسد میشینه و با ناراحتی ازش میپرسه من خیلی حال به هم زن هستم؟ آره؟ میدونی چیه تو هیچ مشکلی نداری، گلبن هم همینطور، من فقط مشکل دارم من به همه میگم دنیا خیلی زشته و تاریکه ولی مثل اینکه اونی که زشت و تاریکه چشمای منه، دل پوسیده منه. اسد تلاشش را میکنه تا او را دلداری بده. غمزه تو مدرسه میره پیش نریمان میشینه و بهش میگی یادته اون روز بهم گفتی اگه عاشقت نیست و من هیچ حسی بهش ندارم؟ مثل اینکه اشتباه فکر میکردیم من هنوز نتونستم اگه را از قلبم بیرون کنم به نظرت میتونم دوباره باهاش باشم؟

میتونم دوباره دلشو به دست بیارم؟ نریمان حرفی از رابطه اش با اگه نمیزنه و با ناراحتی به او و اگه تو سکوت نگاه میکنه. گلبن منتظر اسرا میمونه و وقتی میاد به طرف خانه اش میره. اسرا با دیدن گلبن حسابی جا میخوره ولی خوشحال میشه. اسرا ازش میپرسه تو اینجا چیکار داری گلبن؟ چیزی شده؟ گلبن بهش میگه نه ولی باهات می خوام حرف بزنم. اسرا در خانه اش را میخواد باز کنه ولی دستش پره و گلی که دستش هست را به گلبن میده تا نگه داره. وقتی به داخل خانه میرن گلبن ازش میپرسه کدومشون واست این گل خریدن؟ تو خیلی خوشگل و خوش شانس هستی.

همه عاشقت میشن. اسرا بهش میگه من تا حالا از کسی گل نگرفتم نمیگم کسی تو زندگیم نبوده بوده ولی همیشه هدیه می گرفتم هدیه‌های گران قیمت کسی بهم گل نداده ولی میدونی چیه من عاشق گلم شاید به خاطر این بوده که کسی به دنبال خوشحال کردن من نبوده. من هر از گاهی برای خودم گل میخرم. گلبن تعجب میکنه. اسرا ازش میپرسه تو واسه چی اومده بودی چیکار داری؟ گلبن بهش میگه من می خوام مثل تو بشم مثل یه زن دیده بشم نه بچه. اسراء اول میخنده ولی وقتی به خودش میاد میبینه که گلبن شوخی نکرده باهاش و شروع می کنه او را آرایش کردن.

وقتی گلبن خودشو میبینه تعجب میکنه و میگه این که من نیستم بهش میگه چرا خودتی الان خودتو تو آینه میبینی وقتی یکم آرایش کنی به همین اندازه خوشگل میشی. اسرا بهش میگه حالا نوبت لباساته و به سراغ کمد های لباسش میره. گلبن می‌گه نه من لباس کسیو نمی پوشم اینا همشون کثیفن قبلا خودت ازشون استفاده کردی. اسرا بهش میگه اونجوری که فکر می کنی نیستم همه اینا رو خوب میشورم همشونو. گلبن در آخر راضی میشه لباس اسرا را که نو هستش را بپوشه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا