خلاصه داستان قسمت ۱۱۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۱۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۱۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۱۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۱۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

صفیه با دیدن ناجی حسابی از خود بیخود میشود و یک دفعه او را به آغوش خودش می کشد. بعد از چند لحظه یک دفعه به خودش میاد و ازش فاصله می‌گیرد و بهش میگه تو کجا بودی؟ ناجی من خیلی ترسیده بودم! همش فکر می کردم که نکنه بلایی سرت اومده باشه؟! نکنه خدایی نکرده مرده باشی! صفیه به ناجی میگه یک لحظه صبر کن و به داخل خانه برمیگردد و با دستمال و الکل قسمتی از گردنش را که با گردن ناجی هم تماس بوده ضد عفونی میکند و برای اینکه ناجی ناراحت نشود بهش میگه ناجی تو میدونی که من نمیتونم هیچ کسیو بغل کنم و تو بغلم کشیدنت غیرارادی بود. خودم نفهمیدم چی شد فقط ترسیده بودم که دیگه نباشی! من هر روز دعا میکردم که تو خوب بشی و زودتر برگردی و منم دیوونه نشم تا زمانی که برمیگردی.

ناجی که با دیدن صفیه حسابی شارژ شده و خوشحال است بهش میگه صفیه نگران من نباش من الان خیلی خوبم خیلی خوشحالم و از این که تو رو دوباره دیدم و کنارم هستی تو پوست خودم از خوشحالی نمی گنجم. صفیه که از حرفهای ناجی خوشحال شده و میخواد از همه چیز سر در بیاورد و تمام ماجرا را بداند پشت سر هم از ناجی میپرسه این همه مدت کجا بودی؟ چرا بهم سر نمی زدی؟ چرا اصلا نیومدی پیشم؟ نکنه بیمارستان بودی! آره؟ ناجی لحظه‌ای سکوت میکند و به صفیه میگه مهم الان است که پیش همیم صبر داشته باش تمام ماجراها را برایت تعریف می کنم. صفیه زیر بار این حرف نمیره و مدام سوالش را دوباره ازش می پرسد. ناجی برای اینکه بحث را عوض کنند بهش میگه میدونی الان چی حالمو بهتر میکنه؟ صفیه ازش می پرسه چی؟ ناجی بهش میگه اینکه الان دستامو بگیری همان جوری که منو بغل کردی با همون ذوق دستامو بگیری!

صفیه خجالت میکشد و بهش میگه ناجی تو میدونی که نمیتونم دستتو بگیرم ناجی بهش میگه اشکال نداره بعدش دستاتو میشوری ولی صفیه هرچی تلاش میکنه نمیتونه. گلبن که از دیدن اسد که رو زمین افتاده حسابی شوکه زده شده به خودش میاد و یک دفعه سر آنیل داد میزند و بهش میگه اسد مرده تو کشتیش! تو قاتلی! آنیل با شنیدن این حرفا حسابی می ترسد و دست و پایش را گم میکند و به گلبن می‌گه من اصلاً نمی خواستم که اینجوری بشه نمیخواستم بمیره! گلبن سنگ را از روی زمین بر می دارد و به آنیل میده و بهش میگه پس بیا تو سر منم بزن‌، منو هم بکش من بدون اسد نمیتونم. گلبن بالا سر اسد میشینه و حسابی گریه می کند بایرام که رفته بوده به هتل و به قسمت پذیرش گفته بوده آنیل فردی خطرناک و تعادل روانی نداره اگه برگشت به اتاقش تا وسایلش را بردارد نگهش دارید، همان موقع به من و پلیس زنگ بزنید.

بایرام یکدفعه صدای ناراحت و گریه و زاری گلبن را میشنود با سرعت به طرفش می‌رود. گلبن با دیدن بایرام بهش میگه کمکش کن بایرام ببریمش بیمارستان بایرام با دیدن اسد سرییعاً به اورژانس زنگ می‌زند تا او را به بیمارستان برساند. ناجی به صفیه میگه کجا بشینیم حرف بزنیم ؟صفیه بهش میگه روز تولدم طبقه بالا برام تولد گرفته بودی؟ اونجا میز و صندلی هست میتونیم بریم اونجا و خیلی راحت بشینیم و حرفامونو بزنیم دوباره سر صحبت را با ناجی باز می کند و از شما می پرسد این مدتی که نبوده به کجا رفته؟ چیکار میکرده؟ بهش میگه میتونم صفیه تو سرت پر از سوال به همه سوالات جواب میدم ولی الان نه فردا باهم قرار میزاریم و اونجا به همه سوالاتت جواب میدم. نریمان و اگه مشغول تمرین کردن درس شیمی هستند نریمان هر چیزی را برای اگه توضیح می دهد میبینه که اصلاً تمرکز ندارد و فقط به او خیره می شود نریمان ازش یک سوال ساده می کند ولی وقتی میبینه اگه نمیتونه خوب جواب بده بلند میشه و بهش میگه نه اینجوری نمیشه تو نمی خوای که درس بخونی منم الکی دارم وقت میزارم نریمان از ممدوح خان تشکر می کند و به خانه میرود.

بعد از رفتن نریمان پدربزرگ اگه او را مسخره میکند و بهش میگه برو بشین خوب درس بخون وگرنه بهت دختر نمیدن اگه از اینکه پدربزرگش او را به تمسخر گرفته که باعث می شود کلافه میشه و بهش میگه برات دعا می کنم توهم از یه نفر خوشت بیاد تا اون موقع مسخره کردن نوبت من هم بشه سپس ممدوحان میخندد نریمان وقتی وارد خانه میشه به اهالی خانه اومدنش را می گوید و ولی هیچ جوابی دریافت نمی کند. به همین خاطر همه جا را میگرده و وقتی میبینه کسی خانه نیست از طرفی فکرش به سمت دیوانه‌ای می‌ رود که با هان سر لج افتاده بود و تمام وجودش را ترس فرا میگیرد. گلبن بل هزار بدبختی با خودش کنار می‌آید تا بتواند اسد را با تاکسی به بیمارستان ببرد بایرام بهش میگه میخوای شما نیاین گلبن خانم حالتون بد میشه اما گلبن تصمیم دارد که خودش هم به همراه اسد به بیمارستان برود تا از حالش باخبر باشد تو بیمارستان پرستار دستمال خونی اسد را که روی سرش گرفته بود به گلبن می دهد.

گلبن وقتی میبینه دستمال خونی را تو دستش گذاشته از ترس نفسش بند می آید بایرام که می داند گلبن میترسد دستمال را از رو دستش برمی دارد گل بند با دیدن قطره ای خون رو دستش به شدت میترسد و حالش بد میشه جوری که با داد و فریاد میگه رو دستم خونه هیچ کسی نمی تواند او را آرام کند. صفیه و نریمان از اینکه نمی دانند گلبن کجاست حسابی ترسیده اند و پیش اسرا می رود تا به اسد زنگ بزند و ازش بپرسد که از گلبن خبری داره یا نه اما اصلا هرچی به اسد هم زنگ میزند جواب نمیده. ناجی وقتی میخواد به اتاقش برود از پذیرش هتل ماجرا را می شنود و سریعاً به صفیه خبر می دهد صفیه نگرانیش بیشتر می شود و می گه گلبن بیمارستان نمی تونه دوام بیاورد و حالش بد میشه. گلبن وقتی به هوش میاد کنار تخت اسد میشینه و بهش میگه اسد خیلی ترسیده بودم که نکنه مرده باشی بزرگترین ترسی که تو زندگیم دارم همینه. اسد با شنیدن این حرف ها حسابی ذوق می کند و خوشحال میشه بایرام وقتی آنها را باهم میبیند حالش گرفته می شود…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا