خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.
خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
صفیه تمام جرئتش را جمع می کند و بالای پشت بام می رود و به آسمان و پرنده ها خیره می شود و با انها صحبت می کند. او می گوید: دیگه از دست شما ناراحت نیستم. » همان موقع پرنده ای روی پالتوی او فضولاتش را می ریزد و صفیه صورتش را چین میدهد و می گوید: «یکی اینو از تنم دربیاره! » و خودش وارد خانه شده و پالتو را از تنش بیرون می آورد.
نریمان به تنهایی در کلاس است و اشک می ریزد که امره کنارش می نشیند و می گوید: «تو دوست منی نریمان و من میدونم که ناراحتی اما این اجازه رو بهت نمیدم. »
صفیه با دیدن لباس های مادرش که همچنان در کمدش است و از انها استفاده می کند، تصمیمی می گیرد و به هان زنگ میزند و با مهربانی می گوید: «هان میتونم ازت یه چیزی بخوام؟ » هان با خوشحالی می گوید: «البته که میتونی آبجی. این اولین باریه که تو از من یه چیزی میخوای. » صفیه می گوید: «یادته بهم میگفتی باید لباسای مناسب خودمو بپوشم؟ میخواستم واسم یه لباس مناسب بگیری. اگه به رنگ آفتاب و زرد و طلایی باشه چه بهتر. » هان ذوق زده قبول می کند و از اینجی می خواهد همراهش برود تا برای صفیه لباس انتخاب کنند.
اگه دنبال نریمان می رود و نریمان که دلش گرفته می گوید: «من دوباره تنها شدم اگه. دوباره کسیو پیش خودم ندارم. » ناجی اتفاقی حرف های آنها را می شنود و می فهمد در دل هرکدام چه می گذرد و از هردو میخواهد شب به او سر بزنند.
اینجی خیلی ناراحت است و وقتی هان دلیلش را می پرسد، اینجی که نمی خواهد در مورد مریضی ناجی به او بگوید، فورا می گوید: «تو رادیو روز خوبی نداشتم. یه زنی زنگ زد. وقتی قرار بوده با عشقش بهم برسن، مریض میشه… ذهنم بهم ریخته. اینکه مثلا بهتر نبود اصلا بهم نمیرسیدن. ولی گفت بهترین و شادترین روزهای زندگی رو هم تجربه کرده… » هان می گوید: «به نظرم ارزششو داره… » کمی بعد اینجی از هان می خواهد تا اسرا هم به ان آپارتمان بیاید. هان کمی فکر کرده و قبول می کند.
سر شام، اینجی و هان سر میرسند و هان لباس زرد رنگ و ساده را به صفیه نشان میدهد. صفیه از دیدن آن چشمانش برق میزند و ذوق زده می شود اما وقتی می فهمد اینجی ان را خریده، لبخند روی لبش محو می شود و می گوید: «بد نیست! اما سلیقه ی جیلان بهتر بود! »
او فورا حمام می رود و لباس را جلوی تنش می گیرد و می گوید: «این کله ذرتی ما هم انتخابش خوبه ها. » و با دیدن لباس لبخند میزند.
اینجی هدیه های دیگری هم برای گلبن و نریمان خریده. نریمان با دیدن لباس زیبا و بدون آستین ناراحت می شود و گلبن با دیدن عروسکی که اینجی برایش خریده خیلی ذوق می کند اما وقتی می بیند که روی عروس نوشته: خودش را خیس می کند! فکر می کند اینجی به منظور این که مسخره اش کند عروسک را خریده و با عصبانیت می گوید: «من به نظرت احمقم نه؟ » و به اتاقش برمیگردد.
نریمان و اگه به اتاق ناجی می روند و ناجی برایشان باغلاما می نوازد و همراه با آن شعر عاشقانه ای هم می خواند. صفیه با شنیدن صدای او دیدن او از پنجره چشمانش از شادی پر از اشک می شود…
بیشتر بخوانید: