خلاصه داستان قسمت ۹۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۹۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۹۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۹۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

بایرام و هان اسرا را به خانه اش می برند و بعد از چند دقیقه وقتی به هوش میاد اینجی و هان و بایرام را بالا سرش میبیند و ازشون میپرسه اینجا کجاست؟ چجوری اومدم اینجا؟ من که پایین بودم؟ هان میگه من پیدات کردم بیهوش افتاده بودی رو زمین با بایرام آوردیمت بالا. اسرا به هان شک داره و فکر میکنه کار اون بوده به خاطر همین بهش نگاه معناداری میکنه. اینجی میپرسه چرا پایین رفته بودی؟ چیشد؟ اسرا میگه از لوله ها خیلی صدا میومد جوری که از خواب بیدار شدم گفتم برم پایین از بایرام بپرسم ببینم مشکلش کجاست این همه سر و صدا واسه چیه ‌که دیدم از موتورخونه یه صداهایی میاد بعد سعی کردم درو باز کنم که یکدفعه یکی از پشت زد تو سرم بعد دیگه هیچی یادم نیست.

هان میگه حتما دزد بوده اومده تو ساختمان و از بایرام میپرسه مگه شبها در ورودیو قفل نمیکنی؟ بایرام میگه چرا ولی دیشب رفتم پیش برادرزاده ام تا باهام زبان انگلیسی تمرین کنه درو قفل نکردم، هان عصبی میسه و میگه ببین با یه سهل انگاری تو چه اتفاق هایی میوفته، بایرام عذرخواهی میکنه که اسرا میگه خودتو اذیت نکن تقصیر تو نیست. بعد از رفتن اونا اسرا با اینجی حرف میزنه و میگه من مطمئنم یکی اون پایینه صداهایی که شنیدم عادی نبود من فکر میکنم هان اسد را اونجا قایم کرده، اینجی تک خنده ای میکنه و میگه میفهمی چی داری میگی اسرا؟ متوجهی داری چه تهمتی به هان میزنی؟ اسرا میگه بیا بریم اون پاییتو ببینیم اینجی میگه اسرا تو سرت ضربه خورده بیا بریم دکتر. اسرا یکدفعه بلند میشه و میگه من میخوام برم پایین باید اونجارو ببینم میای بیا نمیای تنهایی میرم.

به پایین میرن که میبینن در قفله اسرا با کپسول اتش نشانی به قفل ضربه میزنه، اینجی بهش میگه بس کن نصفه شبه همه الان بیدار میشن  اسرا اعتنایی نمیکنه و قفل را میشکند و همراه اینجی به شوفاژخانه میرن. وقتی اونجارو میگردن میبینن که یه لوله شکسته و با حرکتش میخوره به یه لوله دیگه صدا ایجاد میکنه اینجی میگه بیا دیدی صدای این بود اسرا قانع نمیشه و میگه نه اون صدایی که من شنیدن این صدا نبود خیلی فرق میکرد. هان از پشت سرشون یکدفعه میاد و میگه شما اینجا چیکار میکنین؟ انها یهو جا میخورن و اینجی میگه اسرا خواست بیاد پایین میگه اینجا سر و صدا میاد فکر میکرد یکی اینجاست، هان میگه یعنی چی؟ تو شوفاژخانه؟ اسرا میگه تو خودت چرا اینجایی؟ هان میگه ببخشید که دزد اومده تو ساختمان الانم اومدم دیدم قفل شوفاژخانه شکسته اومدم ببینم چه خبره. اسرا پوزخند میزنه و میگه بزار خیلی رک بهت بگم اسد کجاست؟ کجا قایمش کردی؟ هان میگه چی میگی؟

اسرا میگه اسد تو اینجا قایم کردی وقتیم که فهمیدی من میدونم زدی تو سرم بیهوشم کردی، موقع بیهوش بودنمم وقت کافی داشتی بردی یه جا دیگه ولی خیلی نمیتونی دورش کرده باشی همین دور و اطرافه، هان میگه تو واقعا سرت ضربه خورده اشتباه کردیم نبردیمت دکتر. ایرا میگه پیداش میکنم. گلبن ذهنش مشغوله و نگرانه اسد هستش به خاطر همین خوابشو میبینه که اتفاقی واسش افتاده وقتی بیدار میشه با خودش میگه اون تنها زندگی میکنه نکنه اتفاقی واسش افتاده؟ همان موقع هان به خونه میاد که گلبن میگه نکنه بابایت داره دوباره میره بیرون وقتی گیره تو سالن میبینه هان اومده و عصبیه ازش میپرسه چیشده؟ باز چرا نصفه شب بیرون بودی؟ هان که عصبی و کلافه ست میگه به اندازه کافی الان با اسرا سر و کله زدم خسته ام ول کن، گلبن ازش میپرسه فقط میخوام یه چی بپرسم که حال اسد خوبه؟ کجاست؟ هان کلافه میشه و میگه به من چه؟ دست از سرم بردارین و میره به اتاقش.

هان که زندانیشو تو کمد قایم کرده بود فردای ان روز بیرون میاره  و بهش میگه تو چرا ویتامین ها و قرصاتو نخوردی؟ مجبورم میکنی با زور بهت بدم. گلبن به صفیه میگه ابجی هان دوباره دیشب دیر اومد خونه. صفیه جوری که اینجی بشنوه بلند حرف میزنه و میگه معلوم نیست شب ها کجا میره با کی میگذرونه زنشم که انگاری واسش اصلا مهم نیست کلا خانوادگی همشون بی غیرتن. هان وقتی از خواب بیدار میشه میگه من با ایرا باید جایی برم، اینجی میگه کجا؟ هان میگه کار دارم، اینجی میگه صبر کن حاصرشم منم میام. هان به خانه اسرا میره و بهش میگه حاضرشو باید یه جایی بریم باهم. اسرا میگه شوخی میکنی؟ من با تو هیچ جا نمیام، همان موقع اینجی میاد و هان میگه نترس اینجی هم هست. انها باهم به طرف یه خونه باغ تو دل طبیعت میرن.

اینجی میگه اینجا چه خبره هان؟ واسه چی اومدیم؟ هان در میزنه و وقتی در باز میشه اسرا و اینجی با اسد روبرو میشن. اسرا میگه وای خدایا شکرت و او را در آغوش میگیرد و میگه تو کجایی معلوم هست؟ اسد میگه یعنی چی خواستم چند وقت تنها باشم باید اجازه میگرفتم؟ اسرا میگه اخه پیام و زنگ هامونو جواب نمیدادی نگران شدیم، اسد میگه خاموش کرده بودم مگه چیشده؟ هان با عصبانیت بهشون میگه الان خیالتون راحت شده؟ اسد میگه اینجا چه خبره؟ هان با تمسخر میگه آخه اسرا خانم فکر میکرد من تورو تو شوفاژ خانه آپارتمانمون زندانیت کردم، اسد میگه این مسخره بازیا چیه؟ بعد از کمی بحث کردن اسرا و هان، اسد از اسرا طرفداری میکنه و میگه درست حرف بزن تو اول برو خشونتتو درمان کن هان میگه باز هم تو طرف اشتباهیو انتخاب کردی بار اولت نیست و میره اسرا به داخل خانه اسد میره.

اینجی از هان میپرسه تو چیکار کردی مگه؟ هان میگه فقط ازش خواستم تز گلبن دور بمونه. نریمان در حال رفتن به مدرسه ست که صفیه بهش یه توپ استرس میده  میگه هروقت عصبی شدی به جای اینکه به خودت آسیب بزنی عصبانیتتو سر این توپ خالی کن دیگه به خودت صدمه نزن، نریمان با دیدن توم مثل دیوانه ها میخنده و میگه چه باحاله ، صفیه میگه وا چرا میخندی؟ دیوانه شدی؟ نریمان همچنان میخنده و میگه دستت درد نکنه ابجی مشکل خیلی بزرگیو حل کردی و دوباره شروع میکنه به خندیدن و رفتن..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا