چندین نمونه انشا در مورد قدردانی و تشکر از پدر
برای قدردانی از پدر ، بهانه های بیشماری وجود دارد؛ از یک تشکر حضوری پراحساس گرفته تا ارسال یک متن تشکر و قدردانی زیبا. نوشتن یک انشای تشکر آمیز نیز، فرصتی است برای اینکه به او بگوییم چقدر او را دوست داریم و همیشه قدردان زحماتش هستیم.
از این رو در این مطلب دو نمونه انشا درباره قدردانی از پدر آورده شده است؛ با ما همراه باشید.
انشا درباره قدردانی از پدر
انشای اول
مقدمه
ساعتهاست به کاغذ خیره شدهام و فکر میکنم، باید انشایی دربارهی تو بنویسم … یاد آن جمله معروف میافتم که «کلمات چقدر فقیرند»! اما چارهای جز نوشتن نیست، پس قلم را به دست میگیرم و به نام خدا آغاز میکنم …
متن انشا
به تو فکر میکنم، به اینکه چقدر برایم با ارزش هستی، به اینکه هنوز در کنار تو بودن را نفهمیدهام. غبار روزگار چه بیرحمانه بر صورتت نشسته، از آن روز که خدا خواست تو باغبان باغچه کوچکی باشی به نام خانواده، تا امروز که هر فرزندت یک خانوادهاند، چه موهایت خزان پیری گرفته و سپید شده! اما خوب که نگاه میکنم میبینم که این غبار ناچیز، ناتوانتر از آن است که چهره زیبا و پرصلابت تو را بپوشاند. هنوز هم همان چشمان نافذ و پرجذبه و هنوز هم همان دستان قوی و نیرومند را میبینم که چه خالصانه تلاش میکنند. تو برای ما همان تکیهگاه آرام و مطمئنی هستی که گرمای وجودت آراممان میکند در تلاطم این روزگار سخت.
تو را در خط به خط تمام انشاها و موضوعات آن جستجو کردم و در بین تمام موضوعات تکراری این سالها گشتم و تمام علم بهترا ست یا ثروتهای آن دوران را یک بار دیگر مرور کردم. وقتی فهمیدم علم شناخت تو را هنوز نیاموختهام و قدر ثروتی، چون تو را هنوز ندانستهام، دلم عجیب میگیرد. دلم میگیرد که گامهای نخست آموختن تو بودی و من نفهمیدم؛ سال به سال کتابهای نو را گشودیم و باز از نو نوشتیم که بابا آب داد، بابا نان داد…؛ اما ندانستیم که بابا آب دادها و بابا نان دادهای آن زمان، درس شناخت تو بود و باز ما گول آموختن الفبا را خوردیم و از تو غافل شدیم و دوباره باز کتاب با زبانی دیگر خواست به ما بفهماند، گفت:
آن مرد در باران آمد، باز نفهمیدیم آن مرد بارانی آن روزها و سالها تویی و مرد نام دیگر توست.
چه کنم که قلم توانی بیش از این ندارد. تو نهایت یک عشق، تو سرآغاز زندگی و رگ حیاتبخش وجودی من، تو روح زندگی، تو سرچشمه زلال مهربانی و بخشنده بیمنتی هستی که حتی در سختترین شرایط با لبخندی بر لب میگفتی: «خدا بزرگه، درست میشه…» ای مرد خستگیناپذیر سختیها، تو شاهکلید طلایی قفلهای سخت روزهای گذشته و سالهای پیش روی ما هستی؛ تو آهنگ لالایی روزهای کودکیام و سرآغاز یکی بود یکی نبودهای قصهها هستی که بودنت قصه غصه را میبرد از دل کوچک ما و اگر نبودی غصه تمام قصهها را به کام ما تلخ مینمود.
هنوز پژواک صدای قدمهای خستهات در گوشم زمزمه بهترین آهنگهاست؛ موسیقی دلنوازی که نوید آمدنت را میدهد. امیدوارم این قدمهای آرام و باصلابت، سالهای سال همچنان استوار و باشکوه بماند.
نتیجه
پدرم، بودن در کنار تو بزرگترین هدیه و نعمت الهی است. امیدوارم همیشه قدردان این دستهای پرتوان و این قلب سرشار از عشق و احساس باشم و امیدوارم خداوند مهربان، آغوش گرم تو را سالهای سال پناهگاه امن و آرام ما قرار دهد.
انشای دوم
مقدمه
وقتی چشم به جهان گشودم، قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بیریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم، لبخند زیبائی بر چهره خستهات نشست و دنیای تو سبز شد و با گریهام لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد. این چند سطر را مینویسم به پاس تمام ناگفتههای این سالها.
متن انشا
صبحها پیش از خورشید برمیخیزد و از خانه بیرون میرود و وقتی برمیگردد مدتهاست که خورشید به خواب رفتهاست. بیشتر وقتها خیلی خسته است، آنقدر خسته که از ما میخواهد فقط ۱۰ دقیقه به او مهلت دهیم و سر و صدا نکنیم تا چشم روی هم بگذارد. بیشتر وقتها نیز با وجود همه خستگیها، با ما همراهی میکند؛ در مهمانیها، دورهمیها، جشنها و خدایی نکرده مصیبتها. گاهی آنقدر سرش شلوغ است که فرصتی برای گله از پادرد و کمر درد نمیماند و با همان چند قرص مسکن سر میکند!
گاهی در طوفانهای زندگی، دلهره و نگرانی را در عمق چشمان او میبینم که بلافاصله لبخندی گرم جایگزین آن میشود و بازگشت دوباره همان شکوه و صلابت مردانه همیشگیاش؛ هیچوقت ندیدم گله کند، همیشه شاکر است و راضی به رضای خدا.
از موفقیتهای ما آنقدر خوشحال میشود که گویی همه دنیا را به او دادهاند. گاهی شبها زیر لب دعا میخواند برای همه اهل خانه، فامیل، دوستان و همسایهها. بچههای او گویی همه زندگیاش هستند، چراکه چیزی از زندگی برای خود نمیخواهد؛ فقط همین که نان حلالی سر سفره باشد و تن سالمی؛ همین که فرزندان او عاقبت به خیر و آسودهخاطر باشند … همین که همه در کنار هم سلامت و شاکر خدا باشیم … همینها برای او بس است.
این، داستان زندگی یک پدر است، داستان زندگی پدرهای زیادی در سرزمین من؛ کسانی که گاهی حضور پرمهرشان را چنان از یاد میبریم که فراموش میکنیم به خاطر داشتن چنین گنجهایی ثروتمندترین آدمهای روی زمین هستیم!
نتیجه
پدر عزیزم، جبران محبتهای بیدریغ تو قطعا ممکن نیست، اما با نوشتن این چند سطر خواستم بدانی که به اندازه تمام رنجهای این سالها، به پاس تمام خستگیها و شببیداریها و به پاس تمام نگرانیهای پدرانهات، قدردان تو هستم و دوستت دارم. از خداوند بزرگ به خاطر سرمایه با ارزشی چون تو، بینهایت سپاسگزارم و امیدوارم عمرت طولانی و سایه پر مهرت همیشه بر سر ما باشد.