خلاصه داستان قسمت ۳۹۶ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۳۹۶ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
قسمت ۳۹۶ سریال ترکی خواهران و برادران
گلتن همسر سادو سر و کله اش پیدا میشه و از آکیف پول میخواد تا فیلم کشتن سوزان را به کسی نشون نده آکیف حرص میخوره و قبول میکنه. نباهت میره پیش آیلا خونه اش و باهم حرف میزنن. آیلا درباره همه چیز باهاش حرف میزنه و میگه که چجوری مادر برک و الیف کشته شد نباهت میگه واقعا؟ شاید رفتار برک هم با پدرش مربوط به این بوده میخواسته مثلا تو ناخودآگاهش میخواسته انقام بگیره ازت! سپس نباهت حالت تهوع میگیره که آیلا حالشو میپرسه نباهت میگه نمیدونم ۱ هفته ست حالت تهوع دارم سپس میره تو سرویس بهداشتی. آیبیکه تو مدرسه از رفتار و نگاه کردن صرب به جانسو میفهمه ازش خوشش میاد اما هرچی از صرب میپرسه از کی خوشت میاد ازش صرب چیزی نمیگه و میره. آیبیکه با برک رفته به خانه آیلا تا باهم غذا بخورن. سر میز غذا نشستن و برک میگه که آیبیکه سوپ درست کرده آیلا میخوره و میگه خوشمزه ست الیف میاد و میگه شیر آب خراب شده و بسته نمیشه برک میگه باشه بیا بشین من میرم درست میکنم اونا تعجب میکنن.
برک میره تو آشپزخانه و یادش میره اول شیر آب را ببنده و یکدفعه شیر آب میشکنه کامل و آب همه جا میپاچه و آیبیکه بهش میگه تو نمیدونی باید اول شیر آبو ببندی؟ خیس آب شدیم! برک میگه یاد میرفت چیکار کنم خوب! آکیف با گلتن تو کلوب قرار گذاشته و بهش پولی که خواسته بوده را میده. آکیف با تولگا قرار گذاشته تا اون گلتن را برسونه به فرودگاه تا کیف پولو ازش بتونه پس بگیره با یه نقشه. اوگولجان با فاطما حرف میزنه که با پدرش حرف بزنه یکم با جانسو خوب رفتار کنه سپس فاطما بهش میگه که میخواد پدرشو با شوال جور کنه اوگولجان با تصورشم میترسه و اون خونه رو پادگان تصور میکنه و ازش میخواد همچین کاری نکنه اصلا اما فاطما بهش اعتنا نمیکنه….