خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.

قسمت ۱۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
قسمت ۱۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

خلاصه داستان سریال ترکی روزگاری در چکوروا

داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.

این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….

قسمت ۱۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

بعد از یک ماه، دمیر و زلیخا از ماه عسل برمیگردند. در خانه، همه در تدارک تهیه غذا برای برگشت زلیخا و دمیر هستند. خانم بزرگ به ثانیه و بقیه تذکر داده است که از این به بعد باید زلیخا را عروس خانم صدا بزنند و هیچکس حق ندارد پشت سر عروس او حرفی بزند. زلیخا به اتاق رفته و از گولتن سراغ نامه ای از ییلماز را میگیرد. گولتن میگوید که هیچ نامه ای از طرف ییلماز نیامده است. زلیخا گریه میکند و گولتن میخواهد او را آرام کند تا کسی به او شک نکند. او به زلیخا میگوید که حالا دیگر زن کس دیگری شده و نباید به ییلماز فکر کند. حال زلیخا به هم می‌خورد و سریع به دستشویی می رود. گولتن کنار اوست و از او سوال میکند که شاید باردار باشد. دمیر که به طبقه بالا آمده، حرف گولتن را از پشت در می شنود و غافلگیر می شود. او کنار زلیخا می آید و او را با خوشحالی بغل میکند. در زندان، چند نفر مدام ییلماز را اذیت کرده و باعث دعوا می شوند. مدیر زندان با خانم بزرگ تماس میگیرد و میگوید که نامه های ییلماز برگشت خورده است. خانم بزرگ میخواهد که نامه ها را نابود کنند و ارسال نکنند. او در انتها میگوید که ییلماز دیگر تحت حمایت او نیست و هر طور که صلاح می دانند با او برخورد کنند. زلیخا شماره زندان را پیدا کرده و تماس میگیرد تا با ییلماز حرف بزند، اما خانم بزرگ متوجه شده و سریع تماس را قطع میکند.

او به زلیخا میگوید که دیگر هرگز این کار را نکند و او باید ییلماز را برای همیشه فراموش کند. زلیخا به شدت گریه میکند و بیتاب و نگران ییلماز است. صبح روز بعد، شرمین برای صبحانه به خانه خانم بزرگ آمده و وقتی خبر بارداری زلیخا را می شنود شوکه و عصبی می شود. خانم بزرگ از حرص خوردن شرمین خوشحال شده و به مراد دلش می رسد. در زندان، ییلماز را همراه چند محکوم دیگر به دادگاه می برند. وکیل ییلماز حضور ندارد و ییلماز به تنهایی محاکمه می شود و به او حکم اعدام میدهند. ییلماز با شنیدن حکم شوکه می شود. در خانه، به مناسبت بارداری زلیخا مهمانان جمع شده تا تبریک بگویند. شرمین از حاملگی زلیخا مدام حرص میخورد و حس میکند که زلیخا حتما رازی دارد زیرا همه چیز مشکوک است. ییلماز را بخاطر دعواهای مکرر در سلول، به انفرادی می فرستند تا تنبیه شود. او روزهای سختی را میگذراند و با این حال تمام فکرش پیش زلیخا است

شب در خانه، دمیر از زلیخا میخواهد که به او بگوید که خوشبخت است. زلیخا متعجب می شود و به زور این حرف را تکرار می‌کند. دمیر عصبانی شده و با فریاد از او میخواهد که این حرف را بلند تکرار کند. زلیخا جا میخورد و طبق خواسته دمیر رفتار میکند. صبح روز بعد، وکیل خانوادگی با خانم بزرگ تماس گرفته و خبر میدهد که برای ییلماز حکم اعدام آمده است.  خانم بزرگ به شدت شوکه می شود. گولتن از پشت در این حرف را می شنود و او نیز شوکه می شود و با گریه به آشپزخانه می رود. خانم بزرگ از وکیل میخواهد که اقدامی بکند‌ تا حکم ییلماز تغییر کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا