خلاصه داستان قسمت سوم سریال ایلدا از شبکه یک
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت سوم سریال ایلدا را که در حال پخش از شبکه یک سیما می باشد را برای شما عزیزان آماده کرده ایم که در ادامه می خوانید. سریال ایلدا با موضوع اتحاد و حماسه مردان و زنان عشایر مرزنشین در برابر متجاوزان به خاک این مرز و بوم و قصه ایستادگی و ایثار آنها از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۵۹ ساخته شده است.
در خلاصه قسمت سوم سریال ایل دا می خوانیم که: ریش سفید ها و بزرگان فامیل به همراه برادر بزرگ ایرج به خانه پدر هاویر میروند تا او را برای ایرج خواستگاری کنند، وقتی بحث خواستگاری پیش می آید یکی از فامیل ها می گوید از کی تا حالا خواستگاری کسی می روند که شیرینی خورده یکی دیگه است؟
به محض شنیدن این حرف برادر ایرج از جای خود بلند می شود تا برود که بهش می گویند بشین تا حرف بزنیم. بعد یکی از بزرگان می گوید پس چرا انقدر بی سر و صدا؟ که پدر هاویر می گوید ففط بین خانواده ها علنی کردیم بیشتر به خاطر ایرج و برای خوشبختی هاویر و شیرزاد بلند صلوات می فرستند.
ایرج و وردستش که بیرون خانه ایستاده بودند با شنیدن صلوات فکر می کنند همه چی خوبه و بله رو گرفته که خوشحال می شود و شروع می کند به رقص محلی، از طرفی هاویر با شنیدن صلوات عصبی می شود و چنگالی برمی دارد و به آن خانه می رود که جلوی در ایرج را می بیند و روی صورتش خراشی می اندازد و به داخل می رود و داد می زند که صلوات می فرستین که بشم عروس اون حروم خور قاچاقچی؟ که بهش میگن اشتباه می کند واسه خوشبختی تو با شیرزاد فرستادیم.
برادر ایرج بیرون می آید و با دیدن ایرج به سمتش می رود که ایرج عقب می رود و به سمت بیابان و جاده می دود. به مکانی می رود که سرمایه اش را آن جا چال کرده بود که با کندن زمین یک نفر با ضربه چوب بیهوشش می کند و دارایی اش را می برد.
یکی از اهالی روستا به نام سالار که برای پیدا کردن گوساله اش آن جا اومده بود ایرج را پیدا می کند و ازش مواظبت می کند بعد از به هوش آمدنش با اسلحه به سمت جاده می رود و جلوی موتور شیرزاد را می گیرد و بهش میگوید آن گلوله یادته؟ حالا موقعش رسیده یا بکش یا می کشمت که در آخر جرات ندارد و شیرزاد می رود. فامیل های ایرج در بیابان به دنبال ایرج می گردند که او را بیهوش پیدا می کنند.