خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی زمستان سخت (زمهریر) + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب میتوانید خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی زمستان سخت (زمهریر) را مطالعه کنید. با ما همراه باشید. کارگردان مطرح ترکیه Hilal Saral کارگردانی این سریال را برعهده دارد. این سریال ترکیه ای را با نام زمهریر Zemheri نیز می شناسند. این سریال ترکی از ۱۵ ژانویه ۲۰۲۰ آغاز و آخرین قسمت آن در ۱۸ مارس ۲۰۲۰ نیز پخش شد. دوبله فارسی این سریال چهارشنبه شب ها ساعت۲۱:۳۰ از کانال شبکه امبیسی پرشیا پخش می شود.
خلاصه داستان سریال ترکی زمستان سخت (زمهریر)
فیروزه و ایاز هردو در رشته ی معماری تحصیل میکنند. هر دو خانواده های فقیری دارن و مجبورن که حواسشون به خانواده هاشون باشه و هرطوری میتونن ازشون محافظت کنن. ایاز فیروزه رو در دانشگاه میبینه و یک دل نه صد دل عاشق فیروزه میشه ولی از بخت بد یه روز در خیابون خواهر شخص ثروتمندی به اسم ارتان رو نجات داد و در حالیکه میخواست ثواب کنه کباب میشه و دختره دست از سرش برنمیداره و برادرش هم از نقطه ضعف ایاز که باباش بود استفاده میکنه و ایاز رو محتاج خودش میکنه و ایاز مجبور میشه فیروزه رو بدون حتی خداحافظی کردن ترک کنه و بره. فیروزه هم بعد از اون دلشو به روی عشق میبنده، دو سال بعد پدرش رو به جرم سهل انگاری در گزارش خرابی آسانسور که سبب کشته شدن ۱۳ نفر شده بود دستگیر میکنند، در حالیکه مقصر اصلی ارتان رئیس پدرِ فیروزه است، چون گزارش خرابی آسانسور درخواست رسیدگی رو بهش داده بود ولی فراموش کرده بود رسیدگی کنه. فیروزه برای این که بتونه مدرکی پیدا کنه که اثبات کنه پدرش درخواست رو داده با اسم بدل وارد شرکت ارتان میشه تا عدالت رو برقرار کنه و …
قسمت ۲۲ سریال ترکی زمستان سخت (زمهریر)
افیروزه به خانه می رود و سعی دارد عالیه را از رفتن به خانه ارتان برای کار منصرف کند، اما عالیه قبول نمیکند. فیروزه به ناچار به همراه عالیه به سمت خانه ارتان می رود. آیاز به خانه پیش براق می رود.براق در حال انتخاب گوشواره است و با ذوق مدلها را به آیاز نشان میدهد. آیاز متوجه می شود که ارتان از براق خواسته است تا برای فیروزه به عنوان هدیه، گوشواره انتخاب کند. او بخاطر این قضیه عصبی می شود. فیروزه و عالیه به خانه ارتان می رسند. آیاز وقتی متوجه می شود که عالیه قرار است در خانه ارتان کار کند، متعجب شده و دلیل این کارهای ارتان را نمیفهمد. او دم در فیروزه را میبیند و میگوید که هنوز برگه را پیدا نکرده اما تلاش خودش را میکند. او از فیروزه عاجزانه میخواهد که از ارتان دور بماند. عالیه کمی با ارتان صحبت میکند و در مورد خانواده خود میگوید. فیروزه نگران است که عالیه حرف اشتباهی نزند. ارتان عالیه را تایید کرده و از او میخواهد که از فردا سر کار بیاید. سپس از راننده میخواهد که ماشین را بیاورد و همراه فیروزه سوار ماشین می شود و میگوید که مقصد، زندان است. فیروزه شوکه شده اما سعی دارد به روی خودش نیاورد. در زندان، زندانبانی که آشنای ارتان است و مدام یاشار را اذیت میکند، او را در هوای سرد در حیاط نگه داشته است. آیاز پیش دوست وکیل خود می رود تا در مورد برگه درخواست و پیدا کردن آن و همچنین روند اداری سوال کند.
صفیه به بیمارستان می رود و به دکتر میگوید که قصد انجام دیالیز را ندارد. دکتر میگوید که در این صورت تا چند روز دیگر حال او بد شده و به زودی خواهد مرد. صفیه که مرگ را انتخاب کرده است، از بیمارستان بیرون می رود. ارتان و فیروزه دم در زندان می رسند. ارتان برگه ای به فیروزه میدهد و از او میخواهد که به ملاقات یاشار پینار برود و هر طور شده از او اعتراف بگیرد. فیروزه به شدت عصبی می شود و مجبور است داخل برود. فیروزه با دیدن یاشار که به دست سرفه میکند و حال خوبی ندارد، از اینکه به وضعیت او رسیدگی نمی شود عصبانی می شود. او چیزی در مورد برگه اعتراف به یاشار نمی گوید و سپس پیش مدیر زندان می رود و بابت وضعیت یاشار شکایت میکند. مدیر زندان، زندانبان را صدا زده و از او میخواهد که یاشار را به درمانگاه ببرد. آیاز برای اینکه بتواند اتاق کار ارتان را بگردد، به بهانه خلوت دو نفره با براق از او میخواهد که به خانه بروند و با هم تنها باشند.براق خوشحال شده و ماجرا را به مهوش می گوید.