خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی قهرمان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.
خلاصه داستان سریال ترکی قهرمان
فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…
قسمت ۱۴ سریال ترکی قهرمان
فیرات با وجود آمدن باران و سرد شدن هوا تا صبح همانجا زیر پنجره اتاق گونش می نشیند. گونش هم بدخواب شده و مدام از خواب می پرد و پدرش را می خواهد. سونا به دیدن گونش می رود و می بیند که صبح شده و هنوز هم فیرات آنجا نشسته است و تحت تاثیر قرار می گیرد و گونش را برای هواخوری به محوطه و بعد هم به دیدن فیرات می برد. گونش و فیرات با ذوق زیادی همدیگر را در آغوش می گیرند و سونا از دور با لبخند به انها خیره می شود. گونش به پدرش می گوید که بروند وسایلش را جمع کنند تا به خانه برگردند. فیرات با ناراحتی می گوید که نمی تواند این کار را کند. گونش عصبانی می شود و می گوید: «تو دیگه منو نمیخوای چون مریضم؟ منم نمیخوامت. » و او را ترک می کند. فیرات به سونا می گوید: «میدونم از عذابی که به من میدی لذت میبری. اما هیچ آدمی نمیتونه بلایی که سر پسرم داری میاری و درک کنه… » سونا از این حرف خیلی ناراحت می شود. یامان به شدت نگران گونش و فیرات است.
او از نسلی می خواهد که با فیرات تماس برقرار کند تا جویای حالش بشود. اما هم گوشی فیرات و هم ظفر خاموش است. نسلیهان به باشگاه می رود و متوجه قطره های خون روی زمین می شود. او به رختکن می رود و ظفر را می بیند که زخمی و خونین مشغول پانسمان زخم هایش است. نسلی سعی می کند به او کمک کند اما ظفر با عصبانیت از او می خواهد که تنهایش بگذارد. نسلی با گریه می گوید: «به خاطر دوست داشتن فیرات باید تورم از دست بدم داداش؟ » ظفر می گوید که نمی تواند این ها را بپذیرد و همان موقع هم فیرات داخل رختکن می شود و با نگرانی به سمت ظفر می رود. ظفر برایش تعریف می کند اما از او می خواهد که کار احمقانه ای انجام ندهد. فیرات عصبانی است اما به ظفر اطمینان می دهد که کاری نکند و بعد از رفتن ظفر از نسلیهان ادرس باشگاه تانسل را می گیرد. پرستار به سونا خبر می دهد که گونش قرص هایش را نخورده. سونا پیش گونش می رود و دلیل کارش را می پرسد. گونش می گوید: «دلم میخواست مریض شم تا بابام بیاد اما اون دیگه منو دوست نداره. منم دوسش ندارم. »
سونا می گوید: «من بابام هفت ساله که حرف نمیزنه برای همون من از چشم مردم میخونم که چی میخوان بگن. تو میگی بابامو دوس ندارم ولی من میدونم چقدر دوسش داری… حتی باباتم از چشماش معلوم بود که چقدر دوستت داره… » گونش کمی آرام می گیرد. سونا با مدیر آنجا صحبت می کند تا گونش بتواند زود زود پدرش را ببیند. موجلا به دفتر تانسل می رود و تانسل به او می گوید که کار خوبی نکرده پول به قفقاز داده چون به هرحال قرار بود او را از شهر دور کنند. موجلا که قصد داشته پول بیشتری از تانسل بگیرد منصرف می شود و همان موقع فیرات به باشگاه تانسل می آید و موجلا پنهان می شود. فیرات با عصبانیت رو به تانسل می گوید: «اگه میخوای تو مسابقه های قفس شرکت کنم اول باید بچه مو بهم برگردونی و بعد هم از عزیزانم فاصله بگیری. » تانسل می گوید: «اونی که گوشه رینگه تویی! پس شرایطو من تعیین میکنم! » فیرات می گوید: «از این به بعد من از فاصله یه نفس هم به تو نزدیکترم حواست باشه! » و می رود.
تانسل به دستشویی می رود و با خشم به آینه ی آن مشت می کوبد. شاگردان باشگاه یامان کرم و خانواده اش را مقصر گرفتن گونش از فیرات می دانند و با دیدن کرم به او حمله می کنند. نسلی انها را جدا می کند و همان موقع یامان آنها را می بیند و با عصبانیت تنبیه شان می کند و می گوید که تا وقتی آدم بشوند باید تمام باشگاه را تمیز کنند. کرم اول اعتراض می کند اما بعد مثل بقیه مشغول تمیز کاری می شود. سرهات به موجلا می گوید که می داند علیه برادرش شهادت داده. موجلا عصبانی می شود و او را از جایش بلند می کند و جلوی مرکز حمایت از کودکان بی سرپرست می برد و می گوید که خودش برود تا بپرسد و از تهمتش خجالت بکشد! سرهات به جلوی در آن می رود و موجلا از پشت سر از او عکس می گیرد و پوزخندی می زند!