خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی عشق از نو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیهای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.
خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو
زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمیداند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما میشود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه میگیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا میشوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانهای را میآفریند.
قسمت ۳۰ سریال ترکی عشق از نو
زینب که برای نهار با فادیک قرار دارد، به همراه فاتح و فادیک به رستوران می روند. آنها به رستورانی می روند که صاحب آن سری قبل با فادیک و زینب بد رفتاری کرده بود. صاحب رستوران وقتی می فهمد که زینب همسر فاتح بوده، شرمنده می شود و مدام به زینب خدمت میکند. زینب به عمد او را اذیت میکند. فاتح دلیل رفتارهای زینب را نمیداند و زینب نیز به او چیزی نمیگوید. در قهوه خانه، هنگامی که آیفر وارد می شود و سر میز مینشیند، کامل و اورهان و سلین با دیدن او شوکه می شوند. آنها نگران می شوند که هنگام آمدن شاهزمیت، آیفر او و جواد را نبیند. اورهان جلو می رود و با آیفر صحبت میکند. آیفر نیز از ترس اینکه اورهان او را همراه کسی نبیند، عصبی شده و آنجا را ترک میکند. جواد سر میز خود همچنان منتظر آمدن شاهزمیت است. فرهاد که دستیار فاتح بوده به شرکت مریم می رود تا در مورد توافقاتشان با ایرول صحبت کند. ایرول به او میگوید که آنها دیگر با یکدیگر کار نمیکنند و برنامه ضربه زدن به فاتح کنسل شده است. فرهاد از اینکه وعده هایی که به او داده بودند دیگر عملی نمی شود، عصبانی و ناراحت می شود. هنگامی که او از شرکت بیرون می آید، با زینب رو به رو می شود. او از دیدن زینب در شرکت مریم تعجب کرده و هول می شود و به دروغ میگوید که برای کاری پیش ایرول آمده بوده است. سپس کار جدید زینب را به او تبریک گفته و می رود. شوکت با فاتح تماس میگیرد و وقتی متوجه می شود که زینب در شرکت مریم مشغول به کار شده، عصبانی می شود و از فاتح میخواهد که به خانه پیش او برود. فاتح با کلافگی پیش شوکت می رود.