خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.
خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
صفیه با چشمانی پر از اشک به رفتن قطار چشم میدوزد . ناجی از پشت سرش صداش میکنه صفیه با چشمانی پر از اشک بهش نگاه میکند و میگه ناجی واسه چی الکی بهم دروغ گفتی که واسه دخترت داری میری پیشش؟ ناجی با شنیدن این حرف شوکه میشه و فکر میکنه که هان ماجرارو واسش تعریف کرده ولی با حرف های صفیه متوجه می شود که اینطور نیست و بهش میگه صفیه من به خاطر حرف کسی نمیخواستم برم من دارم واسه خودم می رم. الانم از پنجره قطار دیدم اومدی دلم نیومد که نیام ، اومدم ببینمت با قطار بعدی برم. صفیه از دست ناجی عصبی و ناراحت می شود و به اینجی میگه که بیا بریم خونه و برمیگردن. گلبن که حرف های اسد و اسرا را شنیده اشتباه برداشت کرده و بهش شوک دست داده و با یاداوری خاطراتش با آنها نمیتونه خودشو کنترل کنه و میشاشه به خودش.
گلبن با خودش میگه الان نه الان نه و گریه میکنه، اسد متوجهش میشه و میره سمتش که گلبن سرجاش میشینه و داد میزنه و میگه هیچکی نزدیکم نشه. هان از راه میرسه و از اونجایی که میدونه چه اتفاقی افتاده برای دور کردن اسد و اسرا از اونجا سرشان داد میکشد و دعوایشان میکند. گلبن که حسابی ترسیده و خجالت کشیده به اتاقش برمیگرده. هان میره تا راه پله را تمیز کند که میبینه بایرام داره اونجارو تمیز میکنه. اینجی تمام تلاششو میکنه تا کمکش کند که صفیه اروم شود وای صفیه که خیلی عصبانیه او را پس می زند. صفیه میبینه که ناجی واسش طرح یه پرنده را روی دیوار واسش کشیده. صفیه با دیدنش حسابی عصبی میشه و با دستمال به جونش می افتد تا تمیزش کند ولی هرکاری میکنه تمیز نمیشه.
هان به اتاق گلبن میره تا باهاش حرف میزنه، ازش میپرسه چرا دوباره خودتو خیس کردی؟ چه اتفاقی افتاد؟ گلبن میگه تقصیر کسی نیست، اونا اذیتم نکردن مقصر خودمم که دوباره باورش کردم، تقصیر ساده لوحی خودمه. فکر میکردم واقعا دوستم داره که دعوتم میکنه به چای نگو فقط دلش واسم میسوخته. هان جا میخوره و میگه مگه شما قرار میزاشتین؟ پس چرا من نمیدونم؟ گلبن میگه میدونستی که چی؟ فکر میکردی باز دارم خیال بافی میکنم. ولی نمیدونستم که اونا شبو باهم میگذرونم. هان جا میخوره و میگه خو گفته بودی که دیگه اسد واست تموم شدست وگرنه اگه میدونستم اونجوری که گفتی نیست عمرا اسرارو می آوردم اینجا. گلبن گریه میکنه و قسمش می دهد که به اسد چیزی نگه چون آبروی خودش میره و میگه نمیخوام دلشون واسم بسوزه.
هان به شدت عصبانی شده و به طرف اسد میره و باهاش دعوا میکنه و بهش میگه که به گلبن نزدیک نشو ولی اسد زیر بار این حرف نمیره و قبول نمیکنه و بعد از کمی دعوا از شرکت استعفا می دهد. صفیه با ناراحتی به اتاقش می رود که توهم مادرش حسبیه را میزند. مادرش بهش میگه دیگه گول کسیو نخور دخترم دیدی گذاشت رفت؟ ما به جز هم کسیو نداریم دخترم، صفیه قبول میکنه و همدیگر را در آغوش میگیرند. اگه تو مدرسه از نریمان می پرسد که نو گفتی واست مهمم درسته؟ نریمان با لبخند تایید میکند و میگه آره ولی اول از هرچیزی باید با عمزه حرف بزنی. انها به کلاس وارد میشن که میبینن غمزه داره گریه میکنه و بچه ها دورش جمع شدن. اگه میپرسه چیشده؟ که غمزه میگه یه نفر منو نریمانو نزدیک ماشین مدیر دیده رفته گفته نمیتونه کار نریمان باشه کار غمزه ست که ماشینتونو خط انداخته اونم اخراجم کردن.
غمزه گریه میکنه و میگه میخوان اخراجم کنن بابام میکشه منو. نریمان پای کار که کرده میمونه و میخواد بره تا گردن بگیره. ثفیه به اتاق گلبن میره تا ببینه چیکار میکنه که با دیدن گلبن حسابی جا میخوره. صفیه میبینه که گلبن تمام لباس هایش را با قیچی داره پاره میکنه و لباس مادرشو تنش کرده. صفیه سرش داد میکشه و با خشم بهش میگه داری چه غلطی میکنی؟ گلبن میگه از این به بعد قراره من لباس های مامانو بپوشم. صفیه میگه اون روی سگ منو بالا نیار درش بیار لباس مامانو. گلبن داد میزنه و میگه من باید اینارو بپوشم دیگه تو ناجیو داری همتون یکیو دارین من تا اخر عمرم تنهام من باید این لباسارو بپوشم و قیچیو برمیداره و میگه اگه نزاری بپوشم اینم پاره میکنم. صفیه بهش میگه فکر کردی اگه این لباسارو بپوشی شبیه مامان میشی؟
من ۲۲ سال از زندگیمو از دست دادم، تمام دوران بچگی و جوونیمو از دست دادم. شده تا حالا بهت بگه بدشگون؟ شده ۲۲ سال نامه های کسیو که دوست داریو ازت قایم کنه؟ حسرت مدرسه رفتنو کشیدی؟ شده بعد از همه ی بدی هایی که کرده و بلاهایی که سرت اورده بهش حق بدی و اخر به حرفس برسی؟ گلبن با گریه میگه می خواستم قوی باشم مثل شماها دوست دازم مثل شما بشم نمیخوام دیگه قلب داشته باشم میخوام سنگدل بشم مثل تو و مامان. گلبن میره لباس های مادرشو برداره و میگه اینا دیگه از این به بعد به من میاد. همتون به کسی که دوست دارین رسیدین تو ناجیو داری باهگ میرین از اینجا. صفیه گریه میکنه و میگه ترکم کرد، گلبن میگه چی؟ صفیه میگه رفت تنهام گذاشت دیگه تنهات نمیزارم عزیزم همیشه پیشتم….