خلاصه داستان قسمت ۹۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.
خلاصه داستان قسمت ۹۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
صفیه به خودش میاد و یکدفعه با تمام توانش فریاد میزنه به من دست نزن و دستشو میکسه عقب . هان و اینجی و اسرا پشت سر هم به فاصله کمی از این سر و صدا به پایین می آیند و میگن چیشده؟ این همه سر و صدا واسه چیه؟ صفیه به هان میگه بیا ببین اینجا چه خبره اگه میخواسته خواهرت نریمان را از اینجا فراری بده اگه نمیفهمیدم معلوم نبود اینا سر از کجا در می آوردن، از کجا معلوم یهو میدیدی میرفت مثل تو عقدش میکرد می آورد اون موقع باید چه گلی به سرمون میزدید؟ اینجی از اگه طرفداری میکنه. نریمان کلافه میشه و یکدفعه میگه اگه هیچ کاری نکرد، من خودم داشتم از اون خونه فرار میکردم، اگه حتی جلومو گرفت داشت منصرفم می کرد. همه جا میخورن، صفیه به نریمان میگه گم شو برو بالا.
ممدوح به اگه میگه برو خونه اگه میگه ولی بابابزرگ نریمانو اذیت میکنه چجوری تنهاش بزارم آخه؟ اینجی میاد جلو و بهش میگه نگران نباش من مواظبشم. اگه بهش میگه تو از خودتم نمیتونی تو اون خونه مواظبت کنی چجوری میخوای از نریمان مراقبت کنی؟ ممدوح میگه یعنی چی؟ اگه میگه این زن دیوونه به اینجی سیلی زده. ممدوح با عصبانیت و تعجب به هان میگه تو هم هیچی نگفتی بهش؟ جلوشو نگرفتی؟ گذاشتی دست رو زنت بلند کنه؟ ممدوح به اینجی و اگه میگه که برن خونه. هان بهش میگه اینجی جایی نمیاد. اینجی واسه این که ماجرارو تموم کنه میگه فعلا شما برو خونه فردا باهم صحبت میکنیم، خانواده هان بهم آسیبی نمیزنن. ممدوح میگه از اینا خانواده در نمیاد اینجی اینا خودشون به خودشون رحم نمیکنن و اینجی و اگه را با خودش میبره.
صفیه و هان و نریمان به خانه میرن و صفیه گوشی نریمانو ازش میگیره که هان میخواد مانع این کارش بشه ولی صفیه با عصبانیت میگه اگه فرار کنه باز بخواد در بره چیکار کنیم؟ هان میگه همچین کاری نمیکنه و میخواد بره بخوابه که صفیه میگه آقای بی غیرت مارو نگاه کن میخواد بره بخوابه هان واسه اینکه صفیه ساکت بشه کلید در خونه را از نریمان میگیره و قفل میکنه درو و به صفیه میگه الان خیالت راحت شد؟ راضی شدی؟ و میره اتاقش. ممدوح میگه کار به اینجا رسیده و تو هیچی نگفتی؟ اگه میگه تازه روز مرگ بابا سیلی زده. ممدوح میگه داری کار مادرتو تکرار میکنی تو همون ادمی هستی که همیشه واست سواع بود چرا مادرت با اینکه از بابات کتک میخوره باز تو اون خونه میمونه الان داری همون کارو میکنی و از عصبانیت به اتاقش میره.
اگه به اینجی میگه نریمان به خودش صدمه میزنه آبجی حرصشو سر خودش در میاره دستشو داغون کرده. اینجی با ترس و عجله به خانه اونا میره. وقتی میرسه میبینه صفیه به زور دست نریمانو گرفته و تو حموم میخواد با آب داغ بشوره. اینجی داد میزنه ولش کن و آستینشو بالا میزنه. هان و صفیه جا میخورن و صفیه میگه کی این کارو باهات کرده نریمان؟ نریمان میگه تو باهام این کارو کردی. صفیه با بغض و ناراحتی به اتاق گلبن میره و میبینه که قرص خواب خورده بهش میگه الان وقت قرص خواب خوردن بود آخه؟ میخواستم باهات درد و دل کنم، تو فقط منو دوست داری اینجا. صفیه یاد حرف های ناجی درباره نریمان میوفته. سر و کله توهم حسیبه پیداش میشه و به نریمان میگه مقصرش تویی واسش الگوی خوبی نبودی.
اینجی از خواب بیدار میشه که میبینه هان کنارش رو تخت نشسته. هرچی صداش میزنه میبینه تکون نمیخوره. در آخر با ناراحتی من از خیلی وقت پیش دیده بودم اون زخمو ولی کلا یادم رفته بود نریگانو که ببرم دکتر. اینجی دلداریش میده و میگه از حالا به بعد حواست باشه بهش. نریمان و گلبن به کمکت احتیاج دارن نباید به حال خودشون رهاشون کنی. هان با کنایه میگه آره همگی میریم پیش دکتر به دطبقه تیمارستانم رزرو میکنیم میریم اونجا. اینجوری خوبه؟ اینجی کلافه میشه. اسرا از اینکه اسد به پیام هایش جوابی نمیده و خبری ازش نیست نگرانش می شود و به دم در خانه اش میرود اما اونجا هم نیست. صفیه به هان میگه یا یه کاری کن اگه اخراج بشه یا مدرسه نریمانو عوض کن نمیتوام تو یه مدرسه باشن.
گلبن میگه فقط ۳ ماه مونده تموم بشه درسش معلوم نیست مدرسه دیگه قبولش کنن الان دیگه. هان به صفیه میگه خودم میبرمش خودم میارمش. هان و نریمان تو راهرو ساختمان با اگه روبرو میشن. اگه جلوی نریمان می ایستد و حالشو میپرسه ولی نریمان هیچ حرفی نمیزنه. اگه به هان اشاره میکنه و میگه اون گفته حرف نزنی باهام؟ نریمان میگه نه خودم نمیخوام و با سردی بهش میگه بره کنار. حکمت هر روز به صورت مداوم به شماره ای زنگ میزنه تا با پریهان حرف بزنه. اینجی میره تا ببینه حکمت با کی حرف می زنه. حکمت با دیدنش میگه اِ پریهان تو اینجایی؟ زنگ زده بودم به خونتون تا بگم دیگه دوست ندارم با اون معلم پیانوت کار کنی خودم بهت یاد میدم. اینجی لبخند میزنه و میگه شما بلدین پیانو بزنین؟ حکمت میگه پس چی فکر کردی؟ یادت نیست چجوری تونستم مختو بزنم؟ اینجی با به لبخند تلخ میگه اهان آره یادمه، خیلی خوب میزدین.
نریمان تو مسیر دکتر به هان میگه تو اون خونه هرکی باشه دیوونه میشه، واقعا نمیدونم چجوری اینجی مونده! البته خیلی زود یا دیر اونم میره اگه عاقل باشه. نگران منم نباشین منم دیگه مثل اونا شدم منو هم مثل خودشون کردن اگه خودش میفهمه این موضوعو میزاره میره. گلبن ملافه شاشیشو میخواد ببره به واحد زباله که اینجی جلوشو میگیره و میگه نمیخواد ببری بالا بده من میشورم، اینارو اون بالا جمع میکنی اگه یه روزی پر بشه دیگه جا نباشه چی؟ میخوای چیکار کنی؟ گلبن میگه میشوریم ولی نه با تو با آبجی موقعش بشه خودمون میشوریم. اینجی میگه اگه حالا حالاها نگه که بشوریم چی؟
اینجی بهش میگه با دکتر این موضوع حل میشه درست میشه، گلبن عصبی میشه و میگه من خوب نمیشم چون هیچکی نمیتونه منو معاینه کنه نمیتونه بهم دست بزنه، اینجی میگه باشه پس خودت درمانک شروع کن با شستن ملافه ها. گلبن میگه نریمان و با ابجیم دشمن کردی حالا نوبت من شده؟ و با عصبانیت به راهش ادامه میده. اینجی کلافه میشه که صفیه از پشت میاد و دست میزنه و بهش میگه امتحان خوبی بود و میره..