خلاصه داستان قسمت ۶۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۶۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۶۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۶۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

دوعان وقتی اکین را میبینه حسابی شوکه میشه و او را با خودش به اتاق میبره تا باهاش صحبت کنه. با طعنه به دوعان میگه مثل اینکه نتونستی منو بکشی و نقشه‌ات اونجوری که میخواستی پیش نرفته؟ دوعان ازش میپرسه که تو چطور زنده ای؟ اکین بهش میگه راستیتش دستیار خودت چتین بهم کمک کرد تا سرپا بشم و دوعان از شنیدن این حرف شوکه میشه و با کلافگی بهش میگه اینا همش چرندیات توئه چتین امکان داره که به من پشت کنه و بهم دروغ بگه سپس به اکین میگه نباید به هیچ وجه کومرو متوجه بشه و بهش میگه که به او چیزی درباره این موضوع نگه. بعد از رفتن اکین چتین را صدا میزنه تا پیشش بره سپس ازش میپرسه ماجرا چیه؟ مگه تو نگفتی مرده؟ و انداختیش توی دریاچه؟ پس چطور الان اومده اینجا؟ چتین بهش میگه والا دوعان خان باور کن من وقتی چکش کردم علائم حیاتی نداشت مرده بود! نمیدونم چه اتفاقی افتاده، یا کی پشته این ماجرا هست! دوعان با عصبانیت میگه من بهت فقط دو روز مهلت میدم تا بفهمی کی بهش کمک کرده اگه فهمیدی که هیچی اگه نفهمیدی اخراج میشی! سپس خودش به مهمونی برمیگردد‌ ییلدیز پیش دوعان می رود و ازش میپرسه که چی شده؟

دوعان حقیقتو نمیگه فقط بهش میگه چیزی نیست فقط سرم درد میکنه دیگه نمیتونم فضای اینجا را تحمل کنم و میره به اتاقش. اکین بعد از خانه دوعان میره پیش چاتای و بهش میگه تلافی کاری که دوعان سرم اورد را سرش در میارم به دروغ گفتم که چتین منو نجات داده و بهش دروغ گفته. چاتای تشویقش میکنه و میگه خوب کاری کردی این دو نفر اصلا فرقی باهم ندارن هرکدومشون از اون یکی بدتره. دوعان خیلی راحت با همین چتین ادم هارو میکشن! اکین میگه ولی هر کاری به پایانی داره من میدونم چجوری به حسابش برسم و از چاتای تشکر میکنه و میگه من جونمو به تو مدیونم چاتای. چاتای بهش میگه نه بابا کاری نکردم که هرکی جای من بود همین کارو میکرد من فقط وظیفه انسانیمو انجام دادم توقع داشتی همونجوری اونجا ولت کنم که بمیری؟ چاتای یادش میاد که به خانه اندر رفته بود و باهاش شروع به بحث کردن میکنه سپس از اونجا میخواد بره به خانه اکین و وقتی چاتای تو کوچه هست چتین را میبینه که اکین را کشان کشان داخل ماشین میزاره سپس چاتای او را تعقیب میکنه تا ببینه ماجرا از چه قراره. چاتای میبینه که چتین میره مواد مخدر میگیره و به اکین تزریق میکنه سپس به داخل دریاچه میندازه چاتای به کمک اکین میره و به سادایی زنگ میزنه و او را به خانه میبرند.

اونجا به دکتر زنگ میزنند و جونشو نجات میدن. چاتای به اکین میگه حالا چجوری میخوای این موضوع را به کومرو بگی؟ میدونی که سمت پدرشه و باور نمیکنه! اکین میگه نمیگم بهش اونا خودشون فکر اینجاهارو کردن همه ردارو پاک کردن من خودم با روش خودم ازشون انتقام میگیرم. اکین قبل از رفتنش به چاتای میگه باید یه موضوعیو هم بهت بگم. همان سهام‌هایی که قبلا قولشو به تو و اندر داده بود زدم به نام کومرو میخواستم اینجوری ازش محافظت کنم ولی الان خیلی پشیمونم که نقشه شمارو به خاطر اون مرتیکه بهم زدم. چاتای او را دلداری میده و میگه غصه نخور بیخیال، نقشه ما خیلی وقته خراب شده فقط به خاطر تو نبوده خودتو درگیرش نکن. فردای آن روز دوعان به خانه اکین میره. اکین با دیدنش بهش میگه چه عجب بالاخره اومدی! خیلی وقت بود که منتظرت بودم! دوعان بهش میگه فکر نمیکردم انقدر بی عقل باشی که بدون فکر کردن دوباره برگردی اکین میگه شما آدم تاریکی هستین که خودتونو روشن و خوب جلوه میدین ولی من میخوام به همه بفهمونم که چجور ادمی هستی. من نمیرم ازتون شکایت کنم ازت میخوام خودت بری خودتو معرفی کنی!

دوعان میگه آدم های ضعیف که نمیتونن اشتباهاتشونو بپذیرن و باهاش روبرو بشن سعی میکنن با رسیدگی به اشتباهات دیگران حال خودشونو خوب کنن و سرپوش بزارن روی اشتباهات خودشون. اکین با شنیدن این حرف ها از ته دل میخنده که دوعان پاکتی روی میزش میندازه اکین ازش میپرسه این چیه دیگه؟ دوعان میگه پرونده ی حجیم جرم هایی هستش که تو مرتکب شدی، میدونستم تو آدم نرمال و معمولی نیستی و از همون اول بهت حس خوبی نداشتم ولی فکر نمیکردم که دیگه انقدر دیوونه باشی که خودتو تبدیل کنی به قهرمان پنهانیه شهر یه آدم زنده دوروبرت نگه نداشتی!! اکین با شنیدن این حرفا خشکش میزنه و لبخندش محو میشه. دوعان بهش میگه چیه؟ تعجب کردی؟ منو خیلی دست کم گرفتی!! اکین خودشو میزنه به اون راه و میگه من اصلا نمیدونم درباره چی داری صحبت می کنی! اینا همش چرت و پرت و دروغه که خودتو تبرعه کنی اما دوعان میگه با باز شدن دهنم کمترین اتفاقی که میوفته اینه که واست پرونده درست میشه.

اکین بهش میگه تو اصلا مدرک نداری که بخوای ثابت کنی دوعان بهش میگه فکر کنم الان تو وضعیتی شبیه به هستیم اکین میگه آهان الان میخوای بگی این به اون در؟ دوعان میگه هم این هم این که از دخترم کومرو فاصله بگیری بخوای منو بکشی پایین آتیشت میزنم. امیر و جانر در رستوران در حال صحبت کردن هستن که جانر به امیر میگه قرار داشتم با غمزه یوگا تمرین کنیم اما بدقولی کردم امیر عصبانی میشه و میگه هیچ کاری نبود که نکرده باشیم! ما همه تلاشمان را کردیم که تو به غمزه نزدیک بشی و با هم دیگه وارد رابطه بشین! و تمام کارهایی که برایشان کرده بود و بهش میگه. جانر تعجب میکنه و میگه همه اون کارها کار تو بود؟ امیر میگه آره کار من و ییلدیز! این کارا واسه چی بود؟ بهم میگفتی من ازش خوشم میاد. امیر میگه خیلی خوبه بهش زنگ بزن و باهاش قرار بزار….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا