خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی امان از جوانی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی امان از جوانی را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی محصول سال ۲۰۲۰ از شرکت Süreç Film می باشد. کارگردانی این سریال برعهده Deniz Yilmaz و نویسندگی آن را Ayhan Baris Basar, Unal Yeter برعهده داشتند. در این سریال علاوه بر بازیگرانی از جمله آلپ ناوروز در نقش سرهات و جرن ییلماز در نقش زمرد، Ecem Atalay, Cengiz Bozkurt, Ekin Mert Daymaz, Burak Tozkoparan هم به ایفای نقش پرداختند.
خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی امان از جوانی
پلیس زولا و چاوی را با خودشان به سمت کلانتری می برن تا تکلیفشون مشخص بشه و از همانجا به ایتالیا بفرستنشون. آزرا با فهمیدن این موضوع حالش گرفته میشه و با ناراحتی به دنبالشان می رود. زولا قبل از رفتن حسش را به زبان ایتالیایی به آزرا اعتراف میکنه و میره. بعد از رفتنش آزرا با ناراحتی به عایشه میگه بهم گفت تیامو فکر کنم خداحافظی کرد! عایشه سریعا تو دیکشنری گوشیش میزنه تا به زبان ترکی ترجمه اش کنه سپس با آزرا میگه اون خداحافظی نکرده حسشو بهت گفته، آزرا میگه یعنی چی؟ عایشه میگه گفته بهت دوست دارم آزرا با شنیدن این کلمه احساساتی میشه و خوشش میاد سپس حدس میزنه که این کار احمد باشه تا اون از اونجا بره و دیگه به آزرا نزدیک نشه به خاطر همین با عصبانیت و نفرت بهش نگاه می کنه. هاجر و نوریه پیش زکریا و عارف میرن و بهشون میگن که میتونین به خانه و رستوران برگردین ولی یه شرط داریم اونم این که چاوی و زولا را هرجور که شده به اینجا برگردونین و از بازداشتگاه بیرون بیارینشون آنها هم ناچارا قبول میکنن و کباب به دست به سمت کلانتری راهی میشن. زکریا خیلی از پلیس و کلانتری میترسه و به خاطر همین وقتی به اونجا میرسه از ترس به خودش میلرزه. انها وقتی وارد میشن اونجا به صورت اتفاقی رو صندلی کنار چندتا زن جوان مینشینند. بعد از چند دقیقه یه مامور با عصبانیت ازشون میپرسه شما این خانم هارو لو دادین؟ زکریا هل میکنه و بدون اینکه متوجه شده باشه پلیس چی گفته با ترس میگه بله پلیس دعواش میکنه و میگه خجالت نمیکشین این خانم های جوان را لو دادین؟ عارف جا میخوره از این حرف زکریا و به پلیس میگه اشتباه میکنه زکریا متوجه نشده که شما چی کفتین! ما نبودیم! ولی پلیس میگه دیگه هرچی بود همین الان خودش اعتراف کرده و انها را به خاطر همین موضوع بازداشت میکنن.
نوریه با رفتن زولا خیلی دست تنها شده و نمیدونه با این حجم کار باید چیکار کنه و تصمیم میگیره که یه نفر جدیدو استخدام کنه. آزرا سراغ نجلت همان پسر تخس که عکس چاوی و زولا را برداشته میره و ازش میخواد تا تو رستوران بهشون کمک کنن و او هم قبول میکنه. نجلت پسر مختاره که وقتی عکس جوانی زکریا و عارف را تو دست پسرش میبینه ازش می گیره و میگه اینو بده به من! من میدونم باهاشون چیکار کنم، حسابی حالشونو میگیرم. عارف به محض اینکه وارد بازداشتگاه میشه گلوی زکریا را میگیره و باهاش حسابی دعوا میکنه و میگه ببین تو چه دردسری ما را انداختی!؟ تو همان بازداشتگاه چاوی و زولا هستن که آنها با دیدن زکریا و عارف جلو میرن و انها را از همدیگه جدا میکنند. سپس وقتی میفهمن که اومده بودن به کمک آنها تا آزادشون کنن ازشون تشکر میکنن. یکی از هم سلولی هایشان از صدای انها خسته میشه و با کلافگی به زکریا میگه بهتره دهنتونو ببندین، زولا وقتی میبینه اون مرد با زکریا اینجوری حرف زده عصبی میشه و پشت زکریا درمیاد و با اون مرد دعوا میکنه. کم کم همگی وارد دعوا میشن و به جون همدیگه می افتند که بعد از چند دقیقه مامور بازداشتگاه از سر و صدا متوجه درگری میشه و از راه میرسه و اونارو از همدیگه جدا میکنه. ویسی به همراه کدخدا مختار به کلانتری میرن تا ببینن ماجرا چیشد و چرا خبری از عارف و زکریا نیست و دلیل این دیرکردنشون چی بوده!
پلیس بهشون میگه عارف و زکریا به جرم تجارت زن بازداشت شدن. مختار با شنیدن این حرف زیر خنده میزنه ولی ویسی انقدر ناراحت میشه که سریعا پیش هاجر و نوریه برمی گرده و بهشون این خبرو میده. احمد شب به عکس های دو نفره خودش با آزرا نگاه میکنه و غصه میخوره و خاطراتشونو مرور میکنه و لبخند میزنه، از طرف دیگه آزرا به زولا فکر میکنه و خاطراتش با او را مرور میکنه سپس یاد چهره مظلومش موقع خداحافظی کردنش می افتد و گریه می کند. فردای آن روز عارف و زکریا ناچارا پیش رئیس پلیس میرن و ماجرارو برایش تعریف میکنند و بهش میگن که چاوی و زولا پسرهای ما هستند، رئیس بهشون میگه خوب کار شماها خیلی راحت تر شده پس اگه پسرتون هستن برین اسمشونو وارد شناسنامه خودتون کنین بعد دیگه به راحتی میتونن برگردن اینجا و آزاد میشن! زکریا و عارف که می بینن چاره دیگه ای ندارن قبول میکنن و میرن تا اسم چاوی و زولا را وارد شناسنامه خودشون کنن….