خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی امان از جوانی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی امان از جوانی را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی محصول سال ۲۰۲۰ از شرکت Süreç Film می باشد. کارگردانی این سریال برعهده Deniz Yilmaz و نویسندگی آن را Ayhan Baris Basar,  Unal Yeter برعهده داشتند. در این سریال علاوه بر بازیگرانی از جمله آلپ ناوروز در نقش سرهات و جرن ییلماز در نقش زمرد، Ecem Atalay, Cengiz Bozkurt, Ekin Mert Daymaz, Burak Tozkoparan هم به ایفای نقش پرداختند.

قسمت ۵۳ سریال ترکی امان از جوانی
قسمت ۵۳ سریال ترکی امان از جوانی

خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی امان از جوانی

سوزان همه را به صف میکنه و میگه باید قوانین جدید را بهتون بگم چون انگاری شما با کارهای من مخالفین! سوزان به عایشه میگه تو دیگه سفارش های بیرونو نمیبری چون هروقت دیدمت رفتی سمت کافه چاعلا! سپس میگه دیگه کسی تو محل کار هیچ رابطه دیگه ای جزء همکار ندارن! چاوی میگه تو نمیتونی تو زندگی شخصی همه دخالت کنی اینجوری باعث افت عملکرد کارکنان میشه! سوزان میگه تو که اصلا کار نمیکنی پس باعث افت عملکردت نمیشه سپس میگه از این به بعد ظرف های دو رستوران با توعه باید تو بشوری! چاوی اعتراض میکنه که خیلی کار میکنم نمیرسم به شستن ظرف ها، سوزان به همه میگه اگه هرکدومتون چاوی را در حال کار کردن دیده باشیین من کل روز را بهش مرخصی میدم، همه فکر میکنن و چیزی یادشون نمیاد. همان موقع عارف به سوزان زنگ میزنه و میپرسه که اوضاع خوبه یا نه؟ سوزان میگه آره همه چی خوبه شما به مسافرتتون برسین. عارف میگه یعنی چی؟ هیج مشکلی پیش نیومده؟ مویی تو غذا دیده نشده؟ کیفیت غذاها خوب بوده؟ اعتراضی نبوده؟ سوزان میگه نه نبوده به سفرتون برسین چاوی داد میزنه و میگه دلمون واستون تنگ شده زود برگردین! زکریا و عارف به سمت اتاق زن های ایتالیایی میرن و بهشون میگن که شما باید از اینجا برین، این همه مسافرخانه چرا اومدین اینجا؟ آنها میگن ببخشید ما یه هفته ست که اینجاییم شما اومدین، میخواین باید شما برین نه ما! مادر چاوی میگه ما اومدیم تا خاطرات ۲۵ سال پیشمونو مرور کنیم همان موقع صدای هاجر و نوریه میاد که آنها سریعا تو سرویس بهداشتی اتاق آنها پنهان میشن. هاجر به شدت دستشویی داره ولی میبینه که کلید اتاقشو نداره به نوریه میگه اتاق آنها برن که نوریه میگه کلید اتاق دست زکریاست!. آنها پیش اون زن های ایتالیایی میرن و میگن که میخوان از سرویس استفاده کنن که آنها میگن نمیشه آخه پره!

هاجر و نوریه جا میخورن و میگن پر؟ آنها میگن آره دوست پسرمون اونجان آنها میخندن و میگن شما هم زرنگینا بیکار نمیمونین سپس بهشون میگن که بعدا باید بهمون نشونشون بدین! آنها قبول میکنن. همان موقع از کارکنان هتل میان و در را باز میکنن. زکریا و عارف میخوان برن که میبینن نوریه جلوی اتاقه و نمیشه به خاطر همین از پنجره به حساط و از اونجا به رستوران میرن. نوریه و هاجر به اونجا میرن و میگن کجایین شما یک ساعته داریم دنبالتون میگردیم سپس باهم میرن صبحانه بخورن. سر میز صبحانه ماجرای دوست پسرهای زن های ایتالیالیی میگن و نوریه میگه ازشون خواستیم تا بهمون نشونشون بدن آخه خیلی کنجکاویم که ببینیم اونارو! عارف با کلافگی میگه ای بابا چرا انقدر واستون مهمن اونا؟ هاجر و نوریه میگن چرا شما از اون زن های بدبخت خوشتون نمیاد واقعا؟ عارف میگه ببین تروخدا تازه بدبختم شدن! نوریه و هاجر از اونا دفاع میکنن و در آخر میگن بهشون گفتیم شام با دوست پسرهاشون بیان باهمدیگه شام بخوریم، عارف و زکریا با کلافگی نمیدونن چیکار کنن. احمد به قهوه خانه میره که همان موقع پدر چاعلا از راه میرسه و میگه احمد باز تو کافه نیست؟ همان موقع احمد میاد که چاعلا میگه چرا باباجون داره میاد. او تیکه میندازه بهش که اگه یکبار بیام اینجا تو باشی باید تعجب کنم سپس به داخل میره و میگه اومدم حساب و کتاب کنم ببینم این همه پول چیشده چیکار کردین! زولا و آزرا در حین کار کردن پنهانی بهم میگن که دلشون واسه همدیگه تنگ شده و آزرا بهش میگه شب بیاد پیشش سوزان آنها را از دور زیر نظر داره و نمیزاره اصلا باهم تنها بشن. چاوی پیشش میره و میگه زولا داری چیکار میکنی؟ سوزان داره نگاهتون میکنه! زولا میگه شب باهم قرار گذاشتیم که چاوی میگه سوزانو چیکار میخوای بکنی؟ زولا میگه یه راهی پیدا میکنم.

زکریا و عارف وقتی میبینن که نوریه و هاجر دارن میان تو اتاق خودشان را میزنن به مریضی و تب سنج میزارن زیر زبونشون. نوریه و هاجر با دیدنشون میگن اینجا چخبره؟ چرا اینجوری شدین؟ عارف میگه نمیدونم هاجر یهو داغ کردم ولی الان سردمه خدا خیرش بده از کارکنان مسافرخانه اومدن بهمون تب سنج دادن! زکریا میگه منم انگار ازش گرفتم! هاجر و نوریه بهم میگن نگاش کن واسه نیومدن چه اداهایی درمیارن! اصلا نیاین بهتر اینجوری بیشتر هم بهمون خوش میگذره و میرن. بعد از رفتن آنها عارف به زکریا میگه بدو نباید با اون زنها تنهاشون بزاریم و میرن. سر میز شام نشستن که هاجر و نوریه میگن چرا این زن ها نمیان پس؟ بعد از چند دقیقه تاخیر آنها میان و هاجر و نوریه ازشون میپرسن که پس دوست پسراتون کجان؟ آنها گفتن نتونستن بیان اخه رستوران دارن سرکار بودن، عارف و زکریا با شنیدن این حرف جا میخورن و سرفه شان میگیرد عارف اسم یه کبابیو میگه که مادر زولا بهش میگه وای دوست پیر منم این کبابو خیلی خوب درست میکنه! عارف و زکریا میترسن و پنهانی بهم میگن که اوضاع اصلا خوب نیست باید از این مسافرخانه سریعا بریم. شب زولا پنهانی از پشت بام به اتاق آزرا میره که عایشه به اونجا میاد و نمیزاره اونا تنها باشن. آنها سه تایی فیلم میبینن که عایشه میگه اگه ظرف های فردامو بشورین میرم بخوابم که زولا میگه فردا من میشورم ظرفاتو عایشه میگه خوبه و میخواد بره که زنگ در خانه به صدا در میاد. از پنجره میبینن که سوزانه و میترسن زولا تو حمام پنهان میشه که سوزان میاد و با گشتن داخل خانه او را پیدا میکند و به خرابه میفرستتش. سوزان با آزرا و عایشه فیلم میبینه که حوصله اونا سر رفته و ازش میخوان بره تا بخوابن اما او نمیره و میگه میخوام پیش شماها باشم و واسه اینکه خوش بگذرونن سر چیزهایی که هوس کردن باهم شرط میبندن که ویسی واسشون میاره یا نه اما هرسری هرچی که میخوان ویسی با چاوی و زولا و احمد میرن میگردن و واسشون میبرن، عایشه و آزرا جا میخورن و میگن از کی داداشمون انقدر زن ذلیل شده خدا میدونه! سوزان میگه جادوی بارداریه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی امان از جوانی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا